سياست بدون مشاركت؟
عباس عبدي
هفته گذشته به همراه دوست عزيزم آقاي مصطفي تاجزاده گفتوگوي مشتركي با نشريه انديشه پويا داشتيم. محور آن درباره سياستورزي مرحوم مهندس بازرگان بود. طبعا هنگامي كه نشريه منتشر شود، گزارش كامل آن را ميتوان ديد ولي با توجه به انتقاداتي كه اين روزها متوجه آقاي روحاني شده است، دوست دارم كه محوريترين نقدم را به آن مرحوم تكرار و نتايج مرتبط آن با موضوع امروز را بيان كنم. مهمترين وظيفه و ويژگي يك سياستمدار چيست؟ سياستمدار لزوما انديشمند نيست. بسياري از انديشمندان حتي در حوزه سياست وجود دارند كه قادر به پيش بردن يك كنش سياسي نيستند. سياستمدار وظيفه پياده كردن يك ايده و انديشه را در عرصه جامعه به عهده دارد. وظيفه سياستمدار بيان گزارههاي درست نيست بلكه اجراي ايدههاي درست است؛ اگرچه گزارههاي آن را از ديگران گرفته باشد. نمونه مشهور آن رابطه آنتوني گيدنز و توني بلر است كه گيدنز در مقام جامعهشناس و دانشمند؛ ديدگاه و نظريه راه سوم را طرح كرد و حتي مشاور توني بلر هم شد ولي پيشبرد اين ايده از طريق سياستمداري به نام توني بلر محقق شد. بنابراين هر سياستمداري كه به هر دليلي موفق به انجام و پيادهسازي ايدهاش نشود، شكست خورده محسوب ميشود. سياستمدار براي تحقق اين هدف چه بايد انجام دهد؟ وظيفه اصلي او برنامهريزي براي بسيج نيروي انساني و امكانات مادي و فيزيكي در قالب يك طرح اجرايي است. مهمترين وجه اين كار، بسيج نيروي انساني و مشاركت دادن آنها در اجراي طرح و تبديل مردم به حاميان خود است. اگر از اين زاويه نگاه كنيم، مرحوم بازرگان هر چند انسان سليمالنفس و متعهدي بود ولي قادر به بسيج و حفظ نيروهاي سياسي حامي خودش نبود. شايد برخي بگويند ديگران اشتباه كردند كه گرد او جمع نشدند، يا او را ترك كردند يا دوستانش انشعاب كردند و... اينها مسالهاي را حل نميكند، در نهايت اين سياستمدار است كه بايد ديگران را جذب ميكرده؛ گو اينكه رفتار او نه تنها جاذب نبود كه دافعه شديدي هم داشت. اين وضعيتي بود كه مرحوم هاشمي هم در سالهاي پاياني رياستجمهوري خويش با آن مواجه شد و در دفاع از عملكرد دولت خودش تقريبا تك و تنها مانده بود و بايد منتظر نماز جمعه ميماند تا دفاعي يكسويه از عملكرد دولت خود كند؛ اتفاقي كه هيچگاه براي آقاي خاتمي رخ نداد و همواره كساني بودند كه از او دفاع كنند. چرا؟ به اين علت كه اين افراد خودشان را در تصميمات دولت خاتمي و دوره او شريك ميدانستند. احمدينژاد را هم ببينيد، هنگامي كه رفت، خودش بود و دو، سه نفر از ياران غارش، سايرين يا دفاع نكردند يا به حملهكنندگان پيوستند. چرا؟ چون سياستمدار بايد امور خود را از طريق مشاركت و همفكري ديگران پيش ببرد.
حتي اگر يك ايده درست و اجرايي در ذهن خود دارد بايد بكوشد كه آن را از زبان ديگران درآورده و اجرايي كند. هيچ شكستي براي يك سياستمدار بدتر از تنها شدن نيست. اين برخلاف دانشمند است كه ميتواند تنهاي تنها باشد. زيرا دانش در فرد متجلي ميشود ولي سياست در جمع و كنش جمعي است كه معنا دارد.
از سوي ديگر سياستمدار بايد به ديگران اعتماد كند؛ البته با حفظ احتياط، بياعتمادي به همراهانش موجب بياعتمادي متقابل ميشود. در شرايط كنوني جامعه ايران هر سياستمداري بايد بكوشد كه دو مخالف خود را تبديل به يك مخالف كند و هزار دوست خود را تبديل به 10 هزار نمايد. اين كار لزوما معادل ناديده گرفتن اصول نيست. چه بسا با يك گفتوگوي صميمانه و يك برخورد انساني و اخلاقي ميتوان بسياري از اين اهداف را محقق كرد. بهتر از همه استفاده از ادبيات انساني و درست است كه عاري از توهين و تحقير باشد. اينها رمز نفوذ سياستمدار در همراهان است.
متاسفانه آقاي روحاني از حيث اين ويژگيها و بهطور مشخص از حيث جلب مشاركت و همراهي با ديگران و نهادينه كردن اعتماد در دولت و ساير نهادهاي مرتبط و نيز استفاده از ادبيات همدلانه، در حد مورد نياز شرايطِ امروز ايران عمل نكرده است. بنده بطور مشخص بارها از طريق برخي از كساني كه ارتباط دارند، نظر انتقادي خود را با مصاديق بيان كردهام. ادبيات ايشان، تكگوييها، استفاده از لغاتي كه فاصلهها را زيادتر ميكند، كمبود ارتباطات چهره به چهره با همراهان و مديرانش و... ممكن است منجر به آن شود كه حلقه سياست دولت كوچك و كوچكتر شود. امروز عدم موفقيت دولت گريبان همه جامعه را ميگيرد. بنابراين هيچكس نبايد درصدد تضعيف دولت باشد ولي اگر به نقد علاقهمندان بيتوجهي شود در نهايت مخالفتها و بيتفاوتيها از جايي بيرون ميزند كه پيشبيني نميشوند. (من حيث لايتحسب) اميدواريم كه در اين زمينه تغيير رفتاري را شاهد باشيم. فراموش نكنيم ركن سياست، مشاركت است و بقيه آن حاشيه است.