هجده ماه پس از هجوم به عنتبه، وديع حداد در امنيت كامل و خيلي راحت در بغداد و بيروت زندگي خود را ميگذراند.
موساد نسبت به استفاده از اسلحه در پايتخت كشورهاي عربي مثل بغداد، دمشق و بيروت نگرانيهايي داشت چون ريسك دستگيري افراد بسيار بالا و راحت بود و به همين خاطر در جستوجوي روشهاي خاموش ترور بودند، روشهايي كه امضاي موساد پاي آن حتيالامكان ديده نشود و مرگ را به ظاهر طبيعي يا تصادفي نشان دهد و آن را حاصل بيماري يا تصادف خودرو بدانند. در چنين مواردي حتي اگر مظنونان كار احمقانهاي انجام دهند، حالا هر كاري كه باشد، از آنجا دور شدهاند در حالي كه پرواضح است، استفاده از سلاح يعني آنكه قاتلان هنوز در مجاورت قرار دارند.
موساد تصميم گرفت تا از نفوذ عميق اطلاعاتياش در سازمان حداد بهرهبرداري كند و كار حذف حداد را به فرد نفوذي بسپرد. وظيفه ترور حداد كه استفاده از سم بود به «غمگين» كه دسترسي بالايي به خانه و دفترش داشت سپرده شد.
در 10 ژانويه سال 1978، «غمگين» خميردندان حداد را با يك خميردندان مشابهاي كه حاوي سم مرگبار بود و پس از تلاشهاي زياد در موسسه تحقيقاتي بيولوژيكي اسراييل در نسزيونا، واقع در جنوب شرقي تلآويو كه يكي از مكانهايي كه در اسراييل بهشدت از آن محافظت ميشود، تهيه شده بود، عوض كرد.
اين موسسه در سال 1952 پايهگذاري شده بود و هنوز به عنوان يكي از مكانهايي است كه اسراييل سلاحهاي جنگي فوقمحرمانه بيولوژيكياش را در آن توليد ميكند. هر بار كه حداد دندانش را مسواك ميكرد، يك ذره از سم مرگبار به غشاءهاي مخاطياش در دهان نفوذ ميكرد و وارد جريان خونش ميشد. افزايش تدريجي اين سم در بدنش وقتي به يك حجم بحراني ميرسيد، مرگبار ميشد.
بعد از مدتي حداد احساس كرد كه مريض است و در يك بيمارستان دولتي در بغداد بستري شد. او به دكترها گفت كه در اواسط ژانويه بعد از خوردن غذا از درد اسپاسم شكم ناراحت بوده است. اشتهايش به تدريج از بين رفته بود و بيش از 25پوند از وزنش كاسته شده بود.
تشخيص اوليه هپاتيت بود و بعدا سرماخوردگي خيلي شديد. دكترها براي او آنتيبيوتيكهاي بالا تجويز كردند اما شرايط او بهبود نيافت. موهايش شروع به ريختن كرد و تبش بالا ميرفت. دكترهاي بغداد ناتوان شدند. آنها سوءظن بردند كه حداد مسموم شده است. عرفات به يكي از مشاورهاي خود دستور داد تا از استازي، سرويس امنيتي آلمان شرقي، كمك بگيرد. رهبر آلمان شرقي، اريش هونكر، و ديگر مقامات در آن كشور عرفات را به عنوان يك انقلابي واقعي ميشناختند و مانند فيدل كاسترو آماده هر نوع كمك به او بودند.
در 19 ماه مارس سال 1978، حداد به بيمارستان «ريگرون اسكرانهاوس» در آلمان شرقي كه يك بيمارستان مشهور و براي اعضاي اطلاعاتي و امنيتي بود، اعزام شد. مشاورانش، همراه او كيف سفرش را كه شامل لوازم اصلاح بود از جمله همان خميردندان مرگبار، فرستادند.
گزارش اطلاعاتي كه پس از سوار شدن حداد به هواپيمايي كه از بغداد به برلين ميرفت به موساد رسيد، رضايتمند بود. در اين گزارش كه در نشست فرماندهي نفوذي (تلاقي) خوانده شد، نوشته شده بود كه، «حداد زماني كه به آلمان برسد كاملا پايان يافته است.» «متخصصان موسسه بيولوژيك ميگويند كه او يك مرد مردهاي است كه راه ميرود.»
حداد را با نام مستعار احمد دوكلي، چهل و يكساله با 5 پا قد، بستري كردند. شرايط او واقعا بد بود: در جاهاي زيادي از بدنش از جمله زير جلدي، اطراف ناحيه قلب، ته زبان، لوزهها، غشاءهاي پلورال و در سرفههايي كه ميكرد و همچنين در ادرارش، خونريزي داشت.
آزمايشهايي كه گرفتند نشان ميداد شمارش پلاكتهاي گلبول سرخ كاهش يافته، نتيجه پيوند مغز استخوان كنار گذاشته شد. با وجود آنكه حداد را به عنوان يك بيمار ويژه بستري كرده بودند شرايط او مدام بدتر ميشد. پزشكان بيمارستان كه بهترين دكترهاي آلمان شرقي بودند، هر آزمايشي را روي بيمارشان انجام دادند: خون، ادرار، مغز استخوان، اشعه ايكس. آنها معتقد بودند كه او مسموم شده است، حال يا با مرگ موش يا با مواد سنگينتر شايد، تاليوم، اما آنها هيچ شواهد فيزيكي را پيدا نميكردند.
براساس اطلاعاتي كه از يك عامل نفوذي در آلمان شرقي به موساد رسيد، فريادهاي ناشي از درد حداد در سراسر بيمارستان پيچيده بود و دكترها مدام به او دزهاي سنگين آرامبخش و تسكيندهنده ميزدند. وديع حداد 10 روز پس از آنكه به برلين رسيده بود در 29 مارس درگذشت.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.