فقدان جامعه مدني
مهدي ذاكريان
اختلافات سياسي در امريكا، هر چند براي اجراي يكي از شعارهاي انتخاباتي دونالد ترامپ، رييسجمهور اين كشور گسترش يافته است، اما نهايتا در حال تبديل شدن به اصليترين چالش در برابر شعار اصلي انتخاباتي او يعني «احياي عظمت امريكا» است. نتيجه اختلافهاي جاري در امريكا...
تعطيلي دولت اين كشور كه فردا اولين ماه خود را پشت سر ميگذارد، باعث بيكاري يك ميليون نفر شده است. نهادهاي مهم و حساس دولتي از جمله گمرك و سازمانهاي مالياتي دولت فدرال امريكا بخشي از كاركنان خود را تعطيل كردهاند. ناظران به احتمال افزايش قاچاق، كاهش امنيت پروازها و بسياري از مشكلات ديگر در دوران تعطيلي دولت هشدار ميدهند. دونالد ترامپ، به جاي حل مساله، تلاش ميكند صورت مساله را پاك كند، ترامپ تصور ميكند با ساخت يك ديوار ميتواند مسائلي مانند قاچاق مواد مخدر و ناامني در خاك امريكا را از ميان بر دارد. اما واقعيت اين است كه جامعه امريكا با يك بحران اجتماعي، اقتصادي و فكري روبهرو است. دولت كنوني امريكا به جاي انديشيدن راهحلي براي از ميان بردن بحرانهاي موجود، در حال عميقتر كردن شكافها در اجتماع اين كشور است. اين بحرانها به دليل فقدان يك جامعه مدني قدرتمند در امريكا و بيميلي گروههاي سياسي به تقويت جامعه مدني براي كنترل و نظارت به برهمكنش قدرت و توده، روز به روز در حال عميقتر شدن است. در سراسر دنيا تجربه حكومتهاي پوپوليستي نشان ميدهد كه هر چند اين دولتها با شعار بهبود زندگي عوام و توده مردم روي كار ميآيند اما همين عوامگرايي و عوامزدگي اين حكومتها باعث ميشود به جاي انتخاب راهكارهاي بنيادين و اساسي، به راهكارهاي فوري، اضطراري و دمدستي براي ايجاد تغييرات سطحي و ظاهري اقدام كنند. نهايتا اثر عملكرد چنين حكومتهايي در بلندمدت، ايجاد زخمهايي عميق و زيانهاي پايدار در كشورهايشان است. در قرن بيست و يكم تجربه روي كار آمدن حكومتهاي پوپوليستي در كشورهاي ضعيفتر و عقبماندهتر مشاهده شد، اما در كشورهاي توسعهيافته، كمتر شاهد چنين اتفاقي بوديم؛ اتفاقي كه به يمن ظهور ترامپ در امريكا، به عنوان تنها ابرقدرت جهان امروز روي داد و همانگونه كه پيشبيني ميشد به قدرت رسيدن پوپوليسم در اين كشور، بحرانهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي در اين كشور را بسيار جديتر از گذشته كرده است. امريكا يك قدرت بزرگ و موثر دنيا به حساب ميآيد. امريكا جايگاه ابرقدرتي خود را به تدريج و با استفاده از اقتصاد بزرگ، ابتكارات، اختراعات و نفوذ استراتژيك خود به دست آورده است. قطعا در كوتاهمدت نميتوان انتظار داشت كه سياستهاي جاري به روند توسعه قدرت و نفوذ امريكا ضربه جدي وارد كند، چرا كه نهادهاي سياستگذار، دانشبنيان و صنايع امريكا همچنان در حال ادامه فعاليتهاي خود هستند. اما اولين بروز بحران سياسي در امريكا، در وجهه سياسي در روابط بينالملل است. امروز در دنيا كسي دولت كنوني امريكا را به عنوان يك شريك قابل اعتماد و قابل پيشبيني نميبيند. در كشورهاي پيشرفته جهان بسياري از رهبران موثر كه با روند دموكراتيك به قدرت رسيدهاند و حتي برخي رهبراني كه قدرتشان متكي به روندهاي دموكراتيك نيست، اعتمادي به دولت كنوني امريكا ندارند و دست كم براي حفظ جايگاه خود اتكا به ترامپ و رفتار غيرقابل پيشبيني او را كاهش دادهاند. كمكم تلاش براي افزايش فاصله از سياستهاي واشنگتن در ميان كشورهاي جهان افزايش پيدا ميكند و اين ميتواند آثار بلندمدتي در سياست خارجي امريكا بر جا بگذارد. رهبران كنوني امريكا در عمل كاري كردهاند كه به لحاظ سياسي قابل اتكا نباشند و عملا به جاي «احياي عظمت امريكا» در حال «تضعيف هر چه بيشتر جايگاه امريكا» هستند. جامعه امريكا امروز بهشدت دو قطبي است و هر روز كه از حكومت ترامپ ميگذرد، شكاف ميان دو قطب جامعه عميقتر ميشود. فقدان جامعه مدني قوي در امريكا باعث ميشود كه نظارت بر عملكرد حكومت در اين كشور، نسبت به ديگر كشورهاي پيشرفته ضعيفتر باشد. براي مثال، ميتوان شرايط امروز امريكا را با شرايط جاري در فرانسه مقايسه كرد. اعتراضات جليقهزردها در فرانسه، نماينده مطالبات بحق بخشي از جامعه مدني اين كشور است، جامعه مدني ريشهداري كه در مقاطع مختلف در مقابل خواست قدرت ايستادگي كرده است و امروز در برابر افزايش مالياتها، ضعف خدمات عمومي و كم بودن دستمزدها اعتراض ميكند. در همين كشور اما جامعه مدني زماني كه مشاهده ميكند اعتراضات بخشي از بدنه اجتماعي ممكن است به بنيانها و امنيت كشور آسيب برساند، در مقابل معترضان هم ايستادگي ميكند و كنار حكومت ميايستد. اين نظارت مستمر از سوي جامعه مدني، باعث ميشود كه تعادلي ميان اعمال قدرت حكومت و مطالبات اجتماعي ايجاد شود، بدون اينكه ضربه و آسيب كاري به منافع ملي، امنيت كشور و كارآمدي نهادهاي سياسي و اقتصادي وارد شود. اين شكل از عملكرد اجتماعي، كه منافع درازمدت يك كشور را به تصميمهاي آني، جاهطلبيهاي فوري و شعارهاي عوامپسند ترجيح بدهد، نشان از وجود يك جامعه مدني ريشهدار با هدايت مردماني آگاه و فكور است. در شرايطي كه بحران مهاجرت در كشورهاي اروپايي نسبت به امريكا بسيار عميقتر است و باعث رشد گروههاي عوامگرا و راستهاي افراطي شده است، اما نهايتا شاهديم كه در بسياري از كشورها از جمله فرانسه، سوئد، آلمان و اتريش، شكلي از تعامل و تعادل ميان نيروهاي سياسي و اجتماعي ايجاد شده است. حكومتها در برابر فشارهاي اجتماعي مجبور به عقبنشيني هستند و گروههاي مخالف مجبور به تعديل خواستههاي خود و جلوگيري از لجاجتهايي هستند كه كارآمدي مجموعه دولت-ملت را تضعيف كند. امريكا، هيچگاه جامعه مدني ريشهدار و باتجربهاي نداشت. همواره جامعه مدني به عنوان طفيلي احزاب سياسي و تحت كنترل احزاب بود. در شرايط كنوني، فقدان جامعه مدني قدرتمند به شكل واضح باعث ايجاد مشكل در جامعه امريكا شده است. دونالد ترامپ به عنوان يك شخصيت خودمحور و مخالف ساختار قدرت نخبگان امريكا، عملا پوشش احزاب سياسي براي كنترل افكار عمومي را كنار زده است و بخشي از جامعه را پيرو تمايلات شخصي و هدايت فردي خود كرده است. در چنين شرايطي، با از ميان رفتن نهادهاي سياسي واسط و محافظهكاري كه براي حفظ جايگاه خود مايل به مصالحه و عقبنشيني باشند، تمايلات شخصي و انگيزههاي فردي، هدايتگر بخشي از جامعه شده است. در برابر مخالفان ترامپ هم به جاي تقويت جامعه مدني، به دنبال لجاجت و انتقامگيري سياسي از طرف مقابل هستند. بلوكه كردن بودجه ديوار مرزي، لغو سخنراني سالانه ترامپ و بسياري ديگر از اقدامات تك حزب سياسي مخالف ترامپ، باعث شده است به جاي تلاش براي مصالحه و معامله در جامعه امريكايي شاهد نوعي لجاجت و انتقامجويي باشيم.