فلج انتخاب
سيد حسن اسلامي اردكاني
تصور كنيد خانوادهاي سه نفره هستيد و بعد از مدتها وارد رستوراني ميشويد و پشت ميزي مينشينيد تا سفارش غذا بدهيد. برايتان منو، يا ليست خوردنيها را ميآورند. گارسون ميآيد سفارش بگيرد. نگاهي به منوي پر و پيمان مياندازيد. صفحه اول به پيش غذا و انواع سالاد اختصاص دارد. نگاهي ميكنيد و ميگوييد سالاد فصل برايتان بياورد. بعد ميرويد صفحه بعدي كه مربوط به غذاي اصلي است. به آن هم، البته با دقت بيشتر، نگاهي ميكنيد و يك پيتزاي سبزيجات سفارش ميدهيد. گارسون ميپرسد ديگر امري نداريد؟ نگاهي به صفحه سوم ميكنيد و بدتان نميآيد كه دسرهاي آن را امتحاني كنيد و يكي را با انگشت نشان ميدهيد! البته هنوز نوشيدني را انتخاب نكردهايد و چند ثانيهاي صرف آن ميكنيد. خب، انتخاب شما تمام شد. اما همسرتان هنوز تصميم نگرفته است و كمي نياز به مشورت دارد. از اين مرحله كه بگذريد، تازه نوبت فرزند دلبندتان است كه هم قادر به خواندن نيست و شما بايد برايش تصميم بگيريد و هم ميخواهد خودش انتخاب كند و شما فقط بايد كمكش كنيد. خب، بخشي از وقت من و شما اينگونه صرف تصميمگيري ميشود.
البته ممكن است كسي اعتراض كند كه ما اهل اين رستورانها نيستيم و دخلمان به خرجمان نميخورد و... اشكالي ندارد. ميتوانيم سريع سناريو را عوض كنيم. به مناسبت ايام عيد فلان فروشگاه زنجيرهاي معروف همه اجناس خود را با تخفيف قابل توجهي براي فروش عرضه كرده است. فرصت محدود است و جنس فراوان. از اين ديگر نميتوان گذشت و ميخواهيد «ما يحتاج» خود را فقط بخريد. در اين فروشگاه از شير مرغ تا جان آدميزاد يافت ميشود. وارد قسمت شويندهها ميشويد، با انواع آنها مواجه هستيد و اينقدر خوب است كه نميدانيد كدام يك را انتخاب كنيد. همين فرصت انتخاب در بخش لبنيات و حبوبات و خلاصه همه جا ديده ميشود. گاه راحت ميشود تصميم گرفت. اما زماني اينقدر تفاوت اندك و گزينهها فراوان است كه شما ديگر گيج ميشويد. اينجاست كه فلج انتخاب رخ ميدهد.
اين بخشي از زندگي مصرفي ما را تشكيل ميدهد كه همواره در حال انتخاب هستيم چه براي خوردن ناهار و چه براي ديدن فيلم و چه براي رفتن به جايي.
البته خوب است كه قدرت انتخاب ما بالا و گزينههاي پيش رويمان متعدد باشد، اما اين قدرت از حدي كه گذشت و همه زندگي ما را فراگرفت، دچار نوعي درماندگي در انتخاب ميشويم.
آنگاه بايد بخش قابل توجهي از زندگي خود را صرف اين نوع انتخابها كنيم.
بري شوارتز در كتاب «پارادكس انتخاب» اين معضل را به تفصيل توضيح داده، پيامدهاي آن را برشمرده و شيوه رويارويي با آن را بازگفته است. وي روزي براي خريد شلوار جين رفته بود. فروشنده پرسيد: چسبان يا آزاد؟ سنگشور يا اسيدشور؟ فلان يا بهمان؟ وي گفت «معمولي». فروشنده نميدانست «معمولي» يعني چه. با ارشدش صحبت كرد تا سرانجام برايش شلواري آورد.
توجه شوارتز به اين جلب شد كه در گذشته با پنج دقيقه ميشد يك شلوار خريد اما الان بيش از آن وقت ميگيرد.
همين تجربه، دستمايه او شد تا كتاب «پارادكس انتخاب: چرا بيشتر كمتر است» را بنويسد و ادعا كند افزايش گزينهها به ظاهر آزادي ما را بيشتر ميكنند و ارزندهاند، اما عملا چنين نيست. زيرا با افزايش گزينهها معضلاتي رخ ميدهد. از جمله آنكه:
1- دچار فلج انتخاب ميشويم.
2- حتي اگر بهترين انتخاب را انجام بدهيم، باز بعدا فكر ميكنيم ميتوانستيم گزينه ديگري انتخاب كنيم.
3- هزينه فرصتي را متحمل ميشويم و هميشه وقتي را به انتخابهاي خود اختصاص ميدهيم و بدينترتيب، فرصتهايي از كفمان ميرود.
4- به ميزاني كه امكان انتخاب ما زياد باشد، عملا سطح انتظاراتمان بالا ميرود و اين به جاي تامين شادي زندگي، مايه بدبختي ميشود.
5- وقتي امكان انتخاب گسترده داريم و بعد پشيمان شويم، چه كسي مقصر است؟ طبيعتا خودمان و همواره به خودمان ميگوييم كه نبايد اين انتخاب را ميكردم و خود را ملامت ميكنيم و در درازمدت افسرده ميشويم. پس خوب است هنگامي كه پاي در فروشگاهي بزرگ ميگذاريم يا ليستي بلند بالا مرور ميكنيم، مراقب پارادكس انتخاب باشيم. در يادداشت ديگري به برخي شيوههاي غلبه بر فلج انتخاب ميپردازم.