ميراث فرهنگي يك متولي ندارد
محيط طباطبايي
براساس برآوردها در ايران بيش از 200 هزار تپه تاريخي و باستاني وجود دارد، اين محوطهها در تمام كشور پراكنده شده و هيچ نقطه بيهويت و گذشتهاي را نميتوانيم پيدا كنيم. بنابراين كل كشور بر پايه يك فرهنگ تاريخي بنا شده و بالطبع حفاظت از اين مجموعه از توان يك نهاد، سازمان يا فرد خارج است و يك امر ملي محسوب ميشود.
وقتي از يك ميليون بنا يا محوطه تاريخي سخن ميگوييم، حفاظت از آنها بين نهادهاي مختلف تقسيم ميشود؛ كاروانسراهاي قديمي ميراث وزارت راه است، شفاخانهها و بيمارستانهاي قديمي به وزارت بهداشت مربوط ميشود، مدارس نظامي و مدرسههاي تاريخي، ميراثي از گذشته آموزش و پرورش و آموزش عالي است، به اين ترتيب هر اثري مربوط به يك نهاد عمومي، فرد يا وقف است و همه با هم بايد اين سرمايه را حفظ كنند. اگر به تجربه ساير كشورها رجوع كنيم، ميبينيم حفاظت از آثار تاريخي-فرهنگي تنها به يك نهاد خلاصه نميشود، به عنوان مثال در پاريس تنها وزارت فرهنگ يا نهادهاي عمومي مانند يونسكو موظف به نگهداري از آثار تاريخي اين شهر نيستند بلكه حتي شهرداريها و ساير بخشها به واسطه بهرهگيري از مزاياي اين مجموعهها در حفظ آنها ميكوشند. محوطههاي تاريخي امانتي است كه بايد به شكل درست و
به عنوان فرهنگ ميراث به كودكان و نوجوانان منتقل شود تا بتوانند آينده بهتري را رقم بزنند.
حفاظت از اين آثار در ايران نيز يك امر ملي است و بايد برنامهريزي كلي و ملي براي آنها انجام شود. گرچه حفاظت از اين آثار مهمترين وظيفه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري است و در اين راستا معرفي، قانونگذاري، پژوهش و احيا درراستاي نگهداشت بهتر صورت ميگيرد اما با مقصر قلمداد كردن يك نهاد و سازمان، چالشهاي پيش روي محوطههاي تاريخي حل نميشود. سازمان ميراث فرهنگي تنها يك تفاوت ماهوي با ساير نهادها دارد، به اين معنا كه هر پديده و موضوعي كه تاريخي دارد، گذشتهاش به اين سازمان به لحاظ مفهومي مربوط ميشود اما به لحاظ قانوني و اداري، سازمان راهگشا، هادي و ناظر آن متفاوت است. قطعا اگر همه به وظيفه خود درست عمل كنند، مردم آگاه شوند و رسانهها هم همراهي داشته و با معرفي، موجب حفاظت بيشتر شوند، شرايط بهتري را در كشور شاهد خواهيم بود.بارها شنيدهايم كه ميگويند خانههاي قديمي و بافتهاي تاريخي محل اسكان قشرهاي فرودست مانند كارتنخوابها شده است، مشابه خبري كه در روزهاي اخير درباره تپه باستاني دامغاني سبزوار كه در فهرست آثار ملي هم ثبت شده، آمده است. اما واقعيت اين است كه اين بافت تاريخي نيست كه در اختيار اين قشر قرار گرفته بلكه منزلت اجتماعي كه براي تاريخ و فرهنگمان به وجود آوردهايم، چنين شرايطي را رقم ميزند. مشابه آنچه درباره كتاب خواندن ميبينيم، بارها با اين پرسش مواجه شدهايم كه چرا مردم كتاب نميخوانند؟ منزلتي كه جامعه براي قشر كتابخوان قائل ميشود يكي از دلايل اين امر است. منزلت از خانواده شروع شده و تا مدرسه، نهاد اجرايي، اداري و... ادامه پيدا ميكند، مشابه آنچه درباره كتابخواني گفته شد، برخورد و منزلتي كه براي ميراث فرهنگي قائل هستيم هم آينده آنها را رقم ميزند. در عين حال سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري بايد پيگيري اين موضوع را داشته باشد كه چرا محوطه تاريخياي مانند تپه دامغاني سبزوار چنين وضعيتي را پيدا كرده است؟ چه عواملي باعث شده اين منطقه به پارك موزه يا سايت تبديل نشود؟ و در اين زمينه اقدامات لازم را انجام دهد.