• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4350 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۵ ارديبهشت

باب پنجم: رضا

ناديا فغاني

اين روزها كتابي را ترجمه مي‌كنم درباره روانشناسي. كتاب از جمله كتاب‌هاي جديدي است كه در اين حيطه منتشر شده و در زمينه جديدترين درمان‌هاي باليني اختلالات روانشناختي حرف‌هاي تازه‌اي دارد. چند روز پيش رسيده بودم به مبحثي درباره درمان‌هاي جديدي كه در دنيا به كار گرفته مي‌شوند. جديد كه مي‌گويم منظورم مباحثي است كه تنها حدود يك دهه از مطرح‌شدن‌شان مي‌گذرد و در برابر سابقه حدود صد ساله علم روانشناسي، طفل به حساب مي‌آيند. از حرف‌مان دور نشويم، يكي از اين درمان‌ها اسمش «درمان مبتني بر پذيرش و تعهد» است. ايده اصلي در اين شيوه درماني، همان كلمه «پذيرش» است. روانشناسي كه اولين‌بار اين ايده را مطرح كرده معتقد است اصل و اساس بسياري از مشكلات روانشناختي ما اين است كه به جاي اينكه افكار، احساسات و هيجانات خود را همان‌طور كه هستند و بر ما عارض مي‌شوند بپذيريم، شروع مي‌كنيم به در افتادن با آنها و قضاوت كردن و برچسب زدن به آنها. در مرحله بعدي سعي در تغيير و تبديل‌شان به چيزي كه در ذهن‌مان مطلوب است مي‌كنيم. اين ديدگاه البته تا حد زيادي از مطالعه مكاتب مراقبه و ذهن آگاهي شرقي نشات گرفته است؛ مكاتبي كه ما ايرانيان به عنوان انسان‌هايي كه محل زندگي‌شان دروازه ورود به دنياي رازگون شرق است، با آنها بيگانه نيستيم. نكته جالب توجه اين است كه اين مكتب درماني علاوه بر محتوايش كه از فرهنگ شرقي وام گرفته شده، از لحاظ فرم هم در بسياري جاها، دست به دامان «استعاره» يا به زبان غربي‌ها «متافور» مي‌شود.

مثلا در مواجهه با مراجعي كه مي‌كوشد با افكار غمبارش كه او را به وادي افسردگي كشانده‌اند، بجنگد و آنها را از ذهنش بيرون كند از استعاره «باتلاق» كمك مي‌گيرد و به او يادآور مي‌شود كه اين افكار مثل باتلاقي هستند كه هر چه بيشتر دست و پا بزند، بيشتر در آنها فرو خواهد رفت. چاره كار خيلي وقت‌ها تسليم و وا دادن است؛ نجنگيدن و رضا دادن.

چند روز پيش، اول ارديبهشت روز بزرگداشت سعدي بود. داشتم «كليات سعدي» را ورق مي‌زدم و با خواندن غزليات بي‌نظير شيخ اجل، حال خودم را خوش مي‌كردم كه رسيدم به «بوستان» و باب پنجمش: «در رضا» و به قول شريف خودش «بوي گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت». فقط ببينيد چه آرامشي به ذهن آدميزاد تزريق مي‌كند آنجا كه مي‌گويد:

چو نتوان بر افلاك دست آختن/ ضروريست با گردشش ساختن

من هر توضيحي كه بخواهم بدهم، زياده‌گويي و حشو خواهد بود. فقط كافي است خودتان سعدي هشتصد سال پيش را در حال سرودن بوستان توي ذهن‌تان تصور كنيد و بعد يك فلاش فوروارد بزنيد به سال 2012 و مبحث «پذيرش» در مكاتب روانشناسي غرب، تا حساب كار دست‌تان بيايد.

مدت‌ها بود براي پيشگفتار كتابي كه گفتم، دنبال چند كلمه مي‌گشتم كه حق مطلب را ادا كند و مقدمه خوبي باشد براي آشنايي كلي خواننده با مباحث مختلف مطرح شده‌اش. آن روز كه داشتم كليات را ورق مي‌زدم مطمئن شدم كه در مقدمه حتما مي‌خواهم از سعدي هم شاهد بياورم و پُز همزبان بودن با اين نابغه بلامنازع را به نويسنده كتاب بدهم كه احتمالا نسخه‌اي از كتاب به دستش خواهد رسيد؛ شايد همين بيتي كه چند سطر بالاتر آورده‌ام، يا شايد هم چند بيت از ترجيع بند بي‌نظيرش، آنجا كه مي‌گويد:

با بخت جدل نمي‌توان كرد/ اكنون كه طريق ديگرم نيست

بنشينم و صبر پيش گيرم/ دنباله كار خويش گيرم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون