بيژن جزني؛ چريك يا نقاش؟
بابك زماني
چند روز پيش سالگرد قتل «بيژن جزني» بود. رژيم شاهنشاهي در سال 1354 با قتل بيژن جزني و هشت زنداني سياسي ديگر كه همه محاكمه شده و محكوميتهاي مشخصي داشتند، يك اقدام غيرقانوني و ضد حقوق بشري آشكار را به نام خود رقم زد. اقدامي كه به تنهايي تا همين امروز و اليالابد ميتواند باعث پيگرد قانوني از پايين تا بالاي رژيم سابق شود؛ يكي از اقداماتي كه به هيچ وجه امكان توجيه آن وجود ندارد.
در اين رابطه اما به چند نكته ميتوان اشاره كرد؛
- هيچ دليل سياسي به نفع رژيم براي اين قتلها وجود نداشت، تشكيل گروه اشتراكي مسلحانه، قانونا جرم بود، زندانيان محاكمه شده بودند و اگرچه حكم زندانهاي سنگين به نسبت اقداماتشان گرفته بودند اما رژيم ميتوانست استدلال كند كه با رفتار مناسب حكمها را تقليل خواهد داد. در واقع چنين قتلهاي آشكاري حتي در زندانهاي رضاشاه هم رخ نداده بود. - رژيم شاه هيچ تحليلي از بحثهاي درون سازماني گروههاي مخالف خود نداشت، بيژن جزني نماينده طرز تفكري ملايمتر و غيرمسلحانه در آن سازمان بود. (بلافاصله بعد از انقلاب نيز اين جريان مشي چريكي را كنار گذاشت.) درك اين موضوع ميتوانست براي بقاي رژيم مفيد باشد. حتي با بالا گرفتن امواج انقلاب ياري بيژن جزني در مصالحهاي به نفع آرامش دور از انتظار نبود. در ياد داشته باشيم كه «اخرانا» پليس امنيتي تزار تحليل گروههاي مخالف را رصد ميكرد و به همين دليل بود كه گروههاي ماركسيستي كوچك نظير گروه لنين را بهتر از گروه نارودنيكها كه هرروز يك مقام را ترور ميكردند، تحمل ميكرد. سازمان بيژن جزني تنها به اجبار شرايط مشي چريكي و تمايل به شوروي را پذيرفته بود، اين سازمان در آن دوران خفقان، تنها سازمان راديكال طبقه متوسط مدرن و تحصيلكرده بود و كاملا محتمل بود كه بدون رفتارهايي اينچنيني و با نوعي دموكراسي هدايت شده در سالهاي بعد از پروستريكا هم مشي چريكي را كنار بگذارد و رو به مبارزه پارلماني بياورد و همچنين تمايل به شوروي در او زايل شود. به علاوه كاملا قابل پيشبيني بود كه اين قتلهاي ناجوانمردانه باعث خشم طبقه متوسط تا حد انفجار خواهد شد. به علاوه اين هم باز هم نشانهاي بود از اينكه در نظامهاي اطلاعاتي شاه كوچكترين نشانه يا احتمالي از وقايع گستردهاي كه تنها بعد از شش سال از سقوط خود او در اردوگاه شوروي و تمام جهان رخ داد، وجود نداشت. نقاشي آهوان بيژن جزني تصورات انساني عاشق زيبايي و زندگي است نه چريكي كلت در دست با سيانور زير زبان!