يك هفته با جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران
بحران را مطالعه كنيم نه انكار
بابك احمدي
خواستههاي نسل جوان تغيير كرده است. تجربه يك هفته زيست كنار گروههاي جوان در بيست و دومين جشنواره تئاتر دانشگاهي به من نشان داد اين قشر بيش از گذشته براي كنار زدن محدوديتها در تلاشند و بعضا براي ارسال يك پيام دست به خلق نمايش زدهاند؛ آزادي عمل بيشتر. رويكردي كه در دورههاي گذشته تا اين حد مشهود نبود و اگر تلاش يا اعتراضي در زمينه حقوق به حق نسل جوان وجود داشت، خودش را عملا در قالب فرم آثار به رخ ميكشيد نه محتوا، بههمين دليل هم از منظري ديگر، شاهد بوديم تا اينجاي كار كه به روز پاياني جشنواره و برپايي مراسم اختتاميه رسيدهايم نمايشهاي حاضر در جدول، جز دو، سه مورد -كه يكي از همان سه مورد (دانتون) هم قبلا تلاش كرد در جشنواره تئاتر فجر اجرا رود- عملا پيشنهاد قابلتوجهي براي جريان عمومي تئاتر به همراه نداشت. بخش بينالملل هم كه به لطف انواع سنگاندازي، ناكارآمدي و كاستيهاي مالي عملا از فهرست برنامههاي دبيرخانه حذف شد و به اين ترتيب فرصتي مناسب به دست آمد تا ما با خودمان و خروجي دانشگاهها تنها بمانيم.
بنابراين گرچه بيستودومين جشنواره تئاتر دانشگاهي از منظري نشان داد گروههاي جوان
به سوي نوعي از سياستزدايي هدايت شدهاند، اما طبق انتظار، جوانها در عمل نشان دادند به هر حال راهي براي بيان خواستههاي خود و طرح مسائل بحراني جستوجو ميكنند. در اين ميان جسارت بعضي گروهها، تنشها و واكنشهايي
در پي داشت كه معتقدم ذات جريان دانشجويي ميطلبد چنين باشد و نميتوانيم به آنها نگاه سلبي داشته باشيم. در اين زمينه واكنش و اعتراضي هم اگر هست كه هست! بايد نوك پيكان را به سوي گروه انتخاب و دبير جشنواره بچرخانيم كه تعيينكننده رويكرد اصلي جشنواره محسوب ميشوند. اساسا پرسش من اين است؛ چطور امكان دارد گروه انتخاب هيچ بيانيه يا توضيحي درخصوص چگونگي نمايشهاي انتخاب شده صادر نكنند. اصولا اين هيات انتخاب است كه بايد توضيح دهد چرا در جشنواره با نمايشهاي دبيرستاني و دبستاني مواجه شديم، نه دانشجو.
يا بعضي نمايشها كه نه در فرم و طبيعتا نه در محتوا (كه اين دو كاملا در هم تنيدهاند) جز توهين به تماشاگر حرف ديگري نداشتند، چطور به جدول اجراهاي جشنواره راه يافتند؟
از اين مسائل كه عبور كنيم، در ميان تمام آنچه رفت يكي، دو نكته روشن و قابل تامل به نظر ميرسد. بيست و دومين جشنواره غير بينالمللي تئاتر دانشگاهي ايران نشان داد كه يك؛ وضعيت عمومي آموزش تئاتر در دپارتمانهاي تئاتري دانشگاههاي ما بهشدت نيازمند نقد و بازنگري است. دوم؛ محتواي نمايشهاي اجرا شده در اين دوره نمونهاي بديع از وضعيت فكري حاكم بر متولدان دهه 80 به نمايش گذاشت كه براي شناخت آن بايد به بررسي و مطالعه آثار بنشينيم. در يك مورد (نمايش ژوئيسانس به كارگرداني امير باباشهابي) تن مضطرب و بحراني به نمايش درآمد كه با خودم فكر ميكردم انرژي چنين متراكم در بدن اجراگر حاصل انباشت چيست؟