گفتوگو پيرامون هستيشناسي تاريخي ايراني
تنفس من نستعليق است
بهرام كلهرنيا
يك. هميشه هيجانزده آن ملاط فكري هستيشناسي تاريخي نياكان خودم بودم. جهان ايراني جهان نور و تاريكي است. جهان خير و شر است. تمام پديدهها دو قطبياند. يا با هم در حال كشمكش و ستيزند يا درهم تنيده شدهاند. و در هستيشناسي ايراني، هستي از مبارزه، كشمكش و درهم تنيده شدن آنها شكل گرفته است. در گالري «ورد»، در گپي با حضور دوستان خوشنويس گفتم كه در ايران تاريخي ميگويند نور و تاريكي مبارزه ميكنند و در آخر نور پيروز ميشود. ما به دنبال نور كار ميكنيم. زبان، نوشته، كلام، يعني انديشه يعني از جنس نور. اما شما قلم را برميداريد، ميزنيد توي تاريكي و با تاريكي روي سفيدي كاغذ. يعني يك تضاد و وارونگي در كار شماست. چرا؟! گيج مرا نگاه ميكردند كه يعني چه؟! توضيح دادم كه آن پيچيدگي و رمزهاي پنهان هستيشناسي ايراني به شكل غريبي متمركز بر همين تضادها و جابهجايي شدنهاست كه معنا را تاريكي ميسازد. نور پا پس ميكشد. انديشه از جنس تاريكي است يا نور؟ هيچ؛ كجاي جهان وجود است؟ هستيشناسي تاريخي ايراني از چه دفاع ميكند؟ مبادا تاريكي به اسم نور مورد دفاع قرار گرفته باشد. اينها شكاكيتي است كه زير جلد اين جنس از انديشهورزي ميتواند وجود داشته باشد.
دو. آدم ايراني به روايت خودش نفس ميكشد. معتقدم كه تنفس منِ ايراني نستعليق است. معتقدم وقتي به اين ديوار نگاه ميكنم فرمهاي نستعليق برابر چشم من حركت ميكنند. وقتي كه ميخوابم، خواب من و روياي من نستعليق است. مثل اينكه به زبان سعدي در روياي من گپ ميزنند. انديشهورز و آرتيست ايراني جزييات بسيار پرتنوعي از وجود خودش دارد اما به آن آگاهي ندارد. خود چشم بستيم نسبت به رگ و ريشه تاريخ و فرهنگمان. عكاسان ما با دوربينشان عكس از منظره ايران ميگيرند اما به شكل اروپايي! حاصل، بزك شده است. ما يك گمشده داريم؛ گمشدهاي كه بايد توي بقچههاي مادربزرگها دنبالش بگرديم.
سه. در «ورد» ما ميخواهيم از تاريخ و از هستيشناسي تاريخي گفتوگو كنيم، اما ميدانيم كه يك آدم معاصريم. ميخواهيم چشمانداز آينده را شكل دهيم. هر پوستري كه روي ديوار رفته در خودش حرفي درباره انسان را تعبير كرده. آثار تصويرسازي دوستان حرفهايي درباره انسان است. درباره آدم ايراني است. به روايت آدم ايراني همه دارند انديشهورزي ميكنند. گرافيك هنري است وارد شده به ايران. طرز انديشهاي است كه ما آن را دارا نبوديم. اما ما تجربههاي تاريخي خودمان را در فرم آن شكل داريم و جالب است كه همان تجربههاي تاريخي وارد كار شده است بدون اينكه به آن خيلي پرداخته باشيم. در نمايشگاهِ «زن + مرد»، خود به خود همه دوستان جوان نگاهي به اين نقشه جغرافياي گم شده فرهنگ و تاريخ كردهاند. بدون اينكه سماجت به خرج داده باشيم، آرام آرام اين خوراك ما پختهتر خواهد شد. خيلي اميدوارم اگر پيروزيهايي به لحاظ انتشار اجتماعي و مالي بيابيم تا بتوانيم اشاعهدهنده يك موضوع باشيم. انتظار دارم كه از اولين نمايشگاه هواداريهايي از ما بشود و قطعا دشمنيهايي. انديشه دشمن رشددهنده بوده در طول تاريخ. ما دشمناني خواهيم داشت كه هنوز نشناختيمشان. يك ماجراجويي جالب و جذاب برابر همه ما قرار گرفته كه به آن خواهيم پرداخت. و ما بايد خودمان را مجهز كنيم به ابزارهايي براي حل بحرانهايمان. پرسشهاي زيادي در برابر ما است. امروز راجع به زن و مرد كار ميكنيم و فردا راجع به معناي دو بُني ديگري.