شهيدثالث، قرباني جهالت منتقدان
بهروز غريبپور
اهميت سهراب شهيدثالث و آثارش مشابه بسياري از هنرمندان بزرگ دنياي غرب و حتي در مواردي دنياي شرق پس از مرگش بيشتر مشخص شد. او شيوه خاص خود در داستانگويي را داشت، از نابازيگران استفاده ميكرد و كارش با دوربين با همدورههايش متفاوت بود. همين باعث ميشد بسياري از درك آثارش عاجز باشند. شاهد بودم يكي از منتقدان مطرح آن زمان كه الان فوت كرده نقدهاي سختي به او وارد ميكرد، يك بار اين منتقد در كنار من در سينما آزادي نشسته بود و يكي از فيلمهاي سهراب شهيدثالث را با هم ميديديم. او با پايان فيلم شهيدثالث شروع كرد به خنديدن و قهقهه زدن، اين منتقد گفت كارگردان تمام اين فيلم را در 20 دقيقه يا كمتر ميتوانست بگويد.
سرنوشت شهيدثالث اين بود كه كمتر كسي او را درك كرد و پي به ارزش كارهايش برد. او هم در فيلمهاي كوتاه و هم فيلمهاي بلندش نوعي از سينما را مطرح كرد كه سينماي انديشه و سينماي متفكرانه است كه جايش هنوز در سينماي ايران خالي است. با اين حال هر قدر از مرگ شهيدثالث فاصله ميگيريم او زندهتر ميشود. اين امر به راستگويي، صداقت، نگاه او به جزييات، نگاه چخوفوارش به سينما كه دنبال حادثه و هيجان بيدليل نبود و مخاطب را وادار ميكند به جزييترين مسائل فكر كند، برميگردد كه آن را هم در «يك اتفاق ساده» و هم در «طبيعت بيجان» ميبينيم. شهيدثالث در زمانه خود قرباني جهالت شبهمنتقدان شد. در عين حال سينماي او عامهپسند نبود و همين سبب شد مردم هم او را درك نكنند. اگر دسته دوم را از كينهتوزيها و برخي مسائل مبرا بدانيم، ميتوانيم دسته اول را محكوم كنيم كه نگذاشتند شهيدثالث مطرح شود.