زنان و فصل نويني در روستاها
زهرا نژاد بهرام
در طول سالهاي اخير در حوزه مديريت روستاها و دهستانها و دهياريها تحولات عظيمي به وقوع پيوسته است كه از آن ميان ميتوان به افزايش حضور چشمگير زنان در عرصه فعاليت در دهياريها اشاره كرد. همان طور كه ميدانيد در دوره اول فعاليت دهياريها تنها 150 نفر در كل كشور در عرصه دهياريها حضور داشتند اما امروز و با درك اهميت و جايگاه اين نهاد، آمار ياد شده به بيش از 3هزار و 500 نفر از تعداد 37 هزار نفري دهياريها افزايش پيدا كرده است كه رقمي حدود 9 درصد كل جمعيت آماري دهياريها را شامل ميشود. اين امر ميتواند نويدبخش ارتقاي وضعيت روستاهاي ما باشد. به خصوص در مورد مهاجرت روستاييان به ويژه جوانان روستايي به شهرها كه به واقع يكي از چالشهاي كنوني كشور محسوب ميشود. حضور زنان در مديريت روستاها فرصتي است تا نيازهاي واقعي روستاييان سنجيده شود و بدينترتيب از آمار مهاجرت روستاييان به شهرها كاسته شود. از سويي ما با پديده ديگري هم مواجه هستيم كه براساس آن به دليل مهاجرت مردان روستاها براي كار به شهر، تركيب جمعيتي آنها تغيير كرده است و شايد به همين دليل باشد كه زنان حضور پررنگتري در دهياريها و مديريت روستاهاي خود داشتهاند. حضوري كه برگرفته از نياز روستاها بوده است. به نظرم، مديريت زنان در روستاها به دو جهت حايز اهميت است. اول اينكه، زنان بهتر و دقيقتر ميتوانند مسائل روستاها را ببينند و مسايل را رتق و فتق كنند چراكه پيوستگي زندگي خانوادگي در روستاها بسيار بيشتر از شهرهاست و زنان اين قابليت را دارند كه اين پل را بين مديريت اجتماعي و مديريت خانوادگي ايجاد كنند. به دليل فاميلي بودن و كوچك بودن جامعه روستايي و... دوم اينكه، حضور زنان در دهياريها اين فرصت را براي زنان روستايي فراهم كرده تا بعد از تجربه مديريت در خانواده و مديريت در دهياريها، امكان حضور در مديريتهاي بالاتر جامعه را داشته باشند.
اين اتفاق يعني پررنگتر شدن بيش از پيش حضور زنان در مديريت روستاها در واقع از لايههاي پايين جامعه شروع شده است به اين معنا كه جامعه كمكم دارد، اهميت و لزوم حضور زنان در عرصههاي مختلف جامعه را ميپذيرد ضمن آنكه خود زنان نيز هر روز بيشتر از پيش اعتماد بيشتري براي پذيرفتن مسووليتهاي مختلف مديريتي پيدا ميكنند و البته جامعه هم به آنها بيشتر اعتماد كرده و بعد از مشاهده مديريت آنها در سطح خانواده به اين نتيجه رسيده كه زنان ميتوانند، نقشهاي مهمتري را در سطوح مديريتي برعهده داشته باشند. در روستاها نيز انتخاب زنان به عنوان نمايندگان روستاييان در دهداريها فرصت كم نظيري است براي ايجاد يك تحول اجتماعي بنيادين در روستاها. همچنين شايد حضور زنان در دهياريها موقعيت خوبي باشد براي خلق فرصتهاي جديد اقتصادي در روستاها تا مرداني كه براي كار به شهرها مراجعه كردهاند به روستاها بازگردند و روستاها از رونق بيشتري برخوردار شوند و درنهايت پيوستگي خانوادگي در نهادهايي به نام روستاها بيشتر و بيشتر شود. پس بايد اين اتفاق را به فال نيك گرفت و اميد داشت كه شرايط جديدي با حضور زنان در مديريت براي توسعه روستاها به وجود آمده باشد و جامعه سهم تمام اقشار خود را براي تصدي پستهاي مديريتي بپذيرد و فرصتهاي مديريتي را براي آنها فراهم كند.