هميشه راهي پيدا ميكرد
مجيد سعيدي
نيمههاي تيرماه يادآور سالروز تولد يكي از بهترين عكاسان خبري و مستند ايران است و البته براي من يادآور تولد يكي از بهترين همكار و همسفري است كه تاكنون داشتم و بسيار از او آموختم. كاوه گلستان بيشك يكي از حرفهايترين عكاسها و مستندسازان ايراني بود كه در چنين روزهايي در خانواده بزرگ و هنرمند به دنيا آمد؛ مسلما هر كس كه در خانوادهاي اهل هنر و فرهنگ مانند خانواده گلستان به دنيا بيايد در دوران كودكي و نوجواني، بسيار شخصيتهاي فرهنگي و هنري ميبيند و اگر ذوق هنري و هوش بالايي هم داشته باشد، ميشود كاوه گلستان. تاثير خانواده و چهرهاي فرهنگي و ادبي كه با خانواده گلستان در معاشرت بودند براي شكل گرفتن شخصيت كاوه زياد بود اما از نظر من، هوش و نگاه هنرمندانهاش به دنيا و البته تلاشهاي بيپايانش براي به دست آوردن موفقيت تاثير بيشتري داشت. يكي از مهمترين خصوصيات كاوه اميدواري و تلاش براي رسيدن به نتيجه بود؛ به خوبي بلد بود از موقعيتها به بهترين نحو استفاده كند. اعتقاد دارم كه به خاطر هوش و ذكاوتش هميشه يك قدم جلوتر از هنرمندان ديگر حركت ميكرد؛ دقيقا ميدانست چطور بايد ايدههايش را به بهترين نحوه اجرا كند، هيچ دري برايش بسته نبود و هميشه مسيرش را پيدا ميكرد. اميدوار حرف ميزد، لبخند داشت و هميشه وقت و حوصله داشت كه ساعتها در مورد ايدههاي تازه بشنود و حرف بزند. رگههاي انتقاد هميشه در آثارش حضور داشت؛ از نظر من كاوه گلستان يك هنرمند منتقد به تمام معنا بود تا يك چهره هنري منتقد يا مخالف. كمتر در گفتهها يا نوشتههايش انتقاد ديده ميشد اما در عكسها و فيلمها به صراحت حرفش را ميزد و زماني كه فيلم ثبت حقيقت را ساخت، كمتر كسي در مورد سانسور حرف ميزد. كاوه سالها از كشورش دور بود اما اوج شكوفايي زندگي هنرياش با وقايع مهم ايران مانند انقلاب و جنگ همراه بود؛ وقتي از انگليس به ايران آمد، خيابانهاي شهر خبر از اتفاق تاريخي ميدادند و اينچنين بود كه ماند و بهترين مجموعههاي عكاسي را در آن سالها و سالهاي بعد در دوران جنگ تحميلي ثبت كرد. يكي از مهمترين مجموعه آثارش، عكاسي از روسپيخانههاي دوران قبل از انقلاب است؛ عكاسي از اين منطقه جرات و جسارت بالايي ميخواست، محدوديتهاي زيادي وجود داشت اما كاوه هميشه براي به نتيجه رسيدن راهش را پيدا ميكرد؛ او بيشك بهترين عكسهاي اجتماعي را در آن زمان گرفت و بعد از آن حوادث انقلاب و بعدتر جنگ ايران و عراق را ثبت كرد. در حوادث و تحولات سياسي بسياري در منطقه خاورميانه حضور داشت، عكاسي ميكرد، فيلم مستند ميساخت و مينوشت؛ هميشه پرانرژي و پركار بود؛ هميشه به نتيجه كار اميدوار بود و محدوديتها و ممنوعيتها مانع فعاليتش نميشدند. در روزهاي زيادي ممنوعالكار بود اما هر وقت به خانهاش ميرفتم با شور و هيجان در مورد ايدههاي جديد گفتوگو ميكرديم و اينكه چطور آنها را اجرا كنيم. يكي از مهمترين خصلتهايش اين بود كه هيچ وقت بيكار نبود و حتي ممنوعالكاري هم محدودش نميكرد، وقتي نميتوانست عكس بگيرد، مينوشت و زماني كه با نوشتن نميتوانست حرفش بزند، فيلم مستند ميساخت. سفرهاي زيادي با هم بوديم در افغانستان، لبنان، عراق و ... تا روزي كه در منطقه كفرين كردستان عراق در حين فيلمبرداري روي مين رفت و چه حيف كه هنرمند بزرگ و متواضعي مانند او را از دست داديم؛ چه حيفتر كه رفت در حالي كه ميتوانست براي آموزش نسلهاي بعد عكاسان و مستندسازان بسيار تاثيرگذار باشد.