لشكر براندازها ميتازد و ما؟ ما هيچ، ما نگاه
نازنين متيننيا
كمي بعد از برجام و زماني كه حسن روحاني براي بار دوم بر مسند رياستجمهوري ايران تكيه زد، رسانههاي خارجي از واژه «رفرميست» در توصيف او استفاده كردند. آن روزها در توييتر و فضاي مجازي لشكر براندازها در سكوت و افسردگي به سر ميبردند و مشكلي با «اصلاحطلب» خواندن روحاني نداشتند. غر ميزدند، اما زورشان نميرسيد كاري كنند. بيشتر از حضور گسترده مردم در انتخابات رياستجمهوري شاكي بودند و تلاش خود را در مخالفخواني كلي متمركز ميكردند، اما در نهايت حواسشان آنقدر جمع بود كه بدانند با چه كساني طرفند. آنها جماعتي اميدوار طرف بودند و ميدانستند كه نبايد سربهسرشان گذاشت و بهتر است با قلمها و قدمهاي مورچهاي در فضاي مجازي براي خود راه باز كنند. اما كمي بعد وقتي قيمت دلار ناگهان بالا رفت و ترامپ از برجام خارج شد، قدمهاي اين لشكر هم بلندتر شد. چيزي نگذشت كه همزمان با تشديد فشارهاي اقتصادي و اجتماعي، سكوت نه چندان حسابشده دولت در مقاطع حساس، باز شدن پروندههاي اختلاس و فساد اقتصادي و... اين لشكر مجازي اعتمادبه نفس از دست رفته خود را آرام آرام بازيافتند. همزمان گروهي از اكانتهاي فيك، دقيقا معلوم نيست از كجا و كدام لابي، به كمكشان آمدند تا دوباره قدعلم كنند و قدارهكشي در فضاي مجازي را از سر بيندازند. نمايندگان مجلس و چهرههاي سياسي، اولين هدف آنها بودند؛ رقبايي كه به راحتي ميتوانستند به حرفها و نوشتههاي آنها خرده بگيرند و با يكي، دو لشكركشي ناگهاني، آنها را از ميدان بهدر كنند. بعدتر كارشان رسيد به چهرهها و سلبريتيها. وقتي خيالشان راحت شد كه جماعت سلبريتي ايراني بعد از چند ماجرا و حمله در توييتر از ترس مشكلات داخلي و خارجي عقب مينشينند، سراغ اكانتهايي با اسم و رسم حقيقي آمدند. روزنامهنگارها، چه آنهايي كه در تحريريههاي رسمي داخلي كار ميكنند و چه آنهايي كه هنوز وطن خود را به دلار امريكا و ريال سعودي نفروختهاند، هدف اصلي شدند. هدفهاي بعدي هم هركسي است كه مخالف هدف «براندازي» آنها حرف ميزند و فكر ميكند. حالا ديگر صدايشان روزبهروز بلندتر ميشود. اگر دقت كنيد اكثرشان همين تازگيها به توييتر پيوستند و با فالوورهايي كمتر از پانصدنفر شمشير از رو بستهاند و پاي توييت يك روزنامهنگار واژههاي «ژورماليست»، «روزمالهنگار»، «عمله نظام» و... را به فحشهاي زشت و ركيك ضميمه ميكنند. البته در مقابل اين لشكر يك لشكر ديگر هم هست كه با انگيزههاي سياسي و جناحي دنبال تسويهحسابند و مترصد موقعيتي هستند كه توي دهان رقيب بزنند و حرف خود را به كرسي بنشانند. براندازها رويا ميبافند و اين لشكرها ميروند سراغ آنهايي كه با اسم حقيقي خود اكانت دارند، روزمرهنويسي ميكنند، در بعضي بحثها حاضرند و در بعضيها نه و اكثرا هم گروهي هستند كه در روزهاي انتخابات مردم را به حضور در پاي صندوقهاي راي تشويق كردند و حالا با پايين و بالا شدن قيمت نرخ دلار و هر توييت و تصميم ناگهاني ترامپ، انتشار ويديوها و خبرهايي از وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه و ... از نظر آنها شايسته دشنام و فحش هستند. «برانداز»ها اگرچه دستشان به جايي نميرسد اما در ايجاد هياهو و درست كردن غائله مهارت دارند. چهرههايي از آنطرف آبها هم با ظاهر دموكراتيك اما باطن نان به نرخ روزخوري نه تنها حمايتشان ميكنند بلكه سرمشق ميدهند و برايشان سوژه تعيين ميكنند و سربازان مجازي خود را هدايت ميكنند تا اينها بيهدف و سرگردان نباشند و به اوت نزنند. در اين هياهو همچنان كاربرهاي واقعي مشغول متمايز كردن درست و نادرستند و براي پابرجا نگهداشتن فضايي كه بارها و بارها امتحان خودش را براي همدلي و اتحاد ملي پس داده تلاش ميكنند؛ فضاهايي مانند تمام روزهايي كه براي حضور مردم پاي صندوقهاي راي تلاش كردند يا حركتهاي سادهتر مثل نقدهاي اجتماعي براي رعايت وظايف اجتماعي كه در هر جامعهاي از وظايف شهروندان در مقابل يكديگر است. همزمان در جاي خالي رسانه ملي كه اين روزها اصلا معلوم نيست چه نقش و تعريفي دارد يا سازمانهاي فرهنگساز كه بيشتر درگير بودجهگيري و برگزاري همايشهاي شعاري هستند و از فرهنگسازي واقعي غافلند، اين چهرههاي واقعي جهان مجازياند كه به كمك جامعه ايراني آمدهاند؛ چهرههايي كه حالا در سيبل هدف لشكر براندازها قرار گرفتند و در محكمه پوچ آنها متهم ميشوند و دست آخر مجرم شناخته ميشوند. حالا ديگر براي رسانههاي خارجي موضوعيتي ندارد كه حسن روحاني را «رفرميست» بخوانند يا نه. اگر به حال و هواي مردم در فضاي مجازي نگاه كنيد كمتر نشانهاي از آن اميد و شور ميبينيد. لشكر «براندازها» اگرنه در جامعه كه در فضاي مجازي ميتازد و آنها عملا نميتوانند كاري از پيش ببرند اما با تكرار «التهاب» و «نااميدي»، شبيه يك تبليغ سياه و چرك، شرايط رواني جامعه را به هم ميريزند.
در اين شرايط اگر از خودتان ميپرسيد كه چطور بايد مقابل چنين فضا و دشمناني ايستاد؟ بايد بگويم جواب هرچه كه باشد، قاعدتا فيلتركردن و بستن نيست. شايد جواب در راهحلهايي باشد كه روزهاي نزديك به انتخابات امتحان ميكنيم؛ اعتماد به مردم، افزايش آزاديهاي عمومي و دانستن اين نكته كه در نهايت همه ما هموطناني هستيم كه وقتي پاي حفاظت از اين سرزمين به ميان بيايد، بدون درنظر گرفتن اختلافسليقهها در يك جبهه و كنار هم ميايستيم و لازم نيست در روزهاي آرام با خط و خطوط پررنگ، فاصلهها را بيشتر كنيم.