بچهها به ما نگاه ميكنند
حسن لطفي
دوست و همكلاسيام در مركز اسلامي آموزش فيلمسازي، فيلمنامه دزد دوچرخه را به خاطر علاقهاش به ويتوريا دسيكا ننوشته بود، اما من وقت ساختش به فكر نزديك كردن فيلم به شاهكار دسيكا بودم. دلم ميخواست همچون برونو (شخصيت اصلي فيلم دزد دوچرخه)، سعيد (پسرك فيلمنامه رفيقم) را پي دوچرخه دزديده شدهاش در شهر بچرخانم. آن هم در حالي كه دوربين روي مشكلات مردم مكث ميكند. اصلا به خاطر همين اتفاق در فيلمهاي دزدان دوچرخه، واكسي، معجزه در ميلان امبرتو و.... بود كه از ويتوريا دسيكا خوشم ميآمد. با آنكه حسود نيستم وقت تماشاي فيلمهايش به او حسودي ميكردم؛ حسودي كه با ستايش همراه بود. وقت تماشاي فيلمهايي كه در آنها بازي كرده بود اينطور نميشدم. با آنكه ميدانستم بازيگر بدي نيست اما معتقد بودم آن زماني را كه جلوي دوربين ديگران صرف كرده اگر پشت دوربين خودش ميگذراند فيلمهاي خوب سينماي ايتاليا بيشتر ميشد. قصدم برگشت به گذشته و نبش قبر نيست. حتي اگر ويتوريا دسيكا زنده هم بود و در شانزدهم تيرماه امسال يكصد و هجده شمع روي كيك تولدش روشن ميكردند باز هم نميشد به عقب برگشت. باز هم او با بازيگري وارد سينما ميشد و عدهاي به او لقب كاري گرانت ايتاليايي ميدادند. گمان كنم اين براي يكي مثل دسيكا خوب نباشد. كپي كس ديگري مال كساني است كه دنبال خودشان نميگردند. نه اينكه خيال كنيد از كاري گرانت بدم ميآيد. سالهاي زيادي بازياش در فيلمهاي بدنام و شمال از طريق شمال غربي را ستايش كردهام. اما دسيكا وقتي مهم شد كه خودش شد. با فيلمهايي كه دغدغه خودش و زمانهاش بود. شايد اگر من هم وقت تبديل فيلمنامه دوست و همكلاسيام به فيلم كوتاه دزد دوچرخه بيشتر از ردپاي دسيكا به دنبال خودم و زمانهام بودم، نتيجه بهتري ميگرفتم. ايراد آنجا بود كه كمي دير متوجه اين موضوع شدم. وقتي كه فيلم ساخته شده بود و نميشد كاري كرد. با آنكه فيلم در جشنوارههاي سينماي جوان و وحدت تبريز با استقبال روبهرو شد، اما نشاني از دغدغههايي كه در ذهنم به دنبالش بودم، نبود. اتفاقي كه اين روزها در برخي از آثار فيلمسازان جوان كشورمان ميافتد. شايد اگر آنها وقت ساخت فيلم به جاي ردي از بزرگان سينما به دنبال ردي از دنيا و جامعه خودشان باشند، نتيجه بهتري بگيرند. نتيجهاي كه آينده بهتري براي ما و آيندگان خواهد داشت. يادمان باشد بچهها به ما نگاه ميكنند. نه در سينما و در فيلمي از ويتوريا دسيكا كه در واقعيت؛ واقعيتي كه در آن ما با تصميمي كه ميگيريم برايشان ميسازيم.