اعداد مرگ را ساده كردهاند
سينا قنبرپور
عددها و آماري كه روايتگر حوادث و تلفات جادهاي هستند، كار دست ما دادهاند. شايد جادههاي پر تصادف ما حس و حالمان را نسبت به شنيدن خبرهاي حوادث جادهاي تغيير داده باشد و كمتر با شنيدن خبرهاي مربوط به تلفات جادهاي منقلب ميشويم. ايران با داشتن دستكم 18 هزار فوتي در حوادث جادهاي در سال به لحاظ آماري يكي از بالاترين تلفات جادهاي در جهان را داراست. وقتي پاي چنين عددي به ميان ميآيد كمتر موجب تعجب و تامل ما ميشود. با خود ميگوييم خب عادي است ديگر؛ جادههايمان استاندارد نيستند، خودروهايمان كه اصلا استاندارد نيستند. مگر همين هفته قبل نبود كه رييس پليس راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي با «ارابه مرگ» خواندن سواريهاي «پژو آر.دي» و «پرايد» نسبت به وضعيت خودروها هشدار داد. در چنين شرايطي وقتي خبر ميآيد يك سواري و اتوبوس تصادف كرده و 7 نفر جان باختهاند، زياد به خودمان سخت نميگيريم و ميگوييم اتوبوس كه بيشتر از اينها ميتوانست تلفات داشته باشد. اما نميتوان به سادگي از كنار تصادف يك دستگاه سواري پژو حامل سوخت قاچاق و يك دستگاه اتوبوس در محور ايرانشهر- بم گذشت. شايد اگر صرفا يك سواري پژو و اتوبوس با هم تصادف كرده بودند بيشتر عادي به نظر ميرسيد. ولي «سوختكش» بودن و به آتش كشيده شدن دو خودرو كه منجر به مرگ 2 سرنشين پژو و 5 سرنشين اتوبوس شد، موضوع را از ساير تصادفات جادهاي متمايز ميكند. البته بسيار ناخوشايند است كه ما در برابر تلفات نيروي انساني در تصادفات جادهاي كشورمان بيتفاوت شويم يا حساسيتمان را از دست بدهيم؛ آن هم چيزي كه از آن به برابر بودن تلفات جادهاي و تلفات جنگ اشاره ميشود. ماجراي تصادف اخير دو معضل را برجسته ميكند. در ظاهر قضيه يك حادثه رانندگي را شاهديم. يكي از دو راننده خطايي كردهاند و كار به تصادف كشيده است حتي اگر غيراستاندارد بودن محور هم مطرح باشد. اما روي ديگر اين حادثه زخم كهنهاي است كه در جنوبشرقي ايران بسيار ريشه دوانده است؛ ماجراي قاچاق سوخت. دستكم در دو دهه اخير مقوله قاچاق سوخت در جنوبشرقي ايران مساله بوده است. گاهي شاهد بودهايم كه پليس به سوي خودروي «سوختكش» به دليل عدم توجه به ايست شليك كرده و آن خودرو منفجر شده و سرنشين يا سرنشينان آن به بدترين شكل جان باختهاند در حالي كه شايد حقشان اين نبود كه زنده زنده بسوزند. درگيريهاي مختلفي بر سر تعقيب و گريز با قاچاقبران سوخت پيش آمده است.
دستكم در يك مورد در سال 1389يك خودروي وانت پليس در پي تعقيب و گريز از مسير خود در شهر بمپور خارج شد و در حالي كه كنترل خود را ازدست داده بود، وارد خانهاي شده و ساكنان آن خانه از جمله يك دختر نوجوان را مصدوم كرد. مهمترين پرسش اين است كه چرا ما در قبال قاچاق سوخت به راهكار و سياست واحدي نرسيدهايم. با وجود صرف هزينه بسيار براي انسداد مرز در شرق باز هم شاهد آن هستيم كه «سوختكش»ها در همين محدوده جنوبشرق كشورمان حادثه ميآفرينند. ماجرا خيلي ساده است، بهاي سوخت در كشورهاي همسايه ما بسيار گرانتر از داخل ايران است. چه زماني كه دلار به رقم كنوني نرسيده بود و چه حالا. در داخل هيچكس نه نمايندگان مجلس و نه دولتيها حاضر به طرح اين واقعيت نيستند كه بايد بهاي سوخت واقعي شود. هر بار كه موضوع مطرح ميشود به تبعات اجتماعي و امنيتي آن ميپردازند و از حل موضوع سر باز ميزنند. در نهايت اينكه سال 1383 يك اتوبوس حامل سوخت قاچاق در همين محور ايرانشهر- بم دچار حادثه شد و همه سرنشينانش زندهزنده سوختند و حالا هم دوباره همين اتفاق را شاهديم. اين اتفاق به صورت مستمر در حال تكرار است و ارادهاي براي حل آن نميبينيم. شايد بگوييم حالا كه وضع اقتصادي كشور خراب است همين 4 قراني كه 4 تا سوختكش ميخواهند درآورند مساله است كه مانعش شويم. دستكم اگر قيمت سوخت واقعي شود، سبك زندگي همه ما تغيير ميكند. آن وقت كمتر كسي ريسك قاچاق سوخت را به جان ميخرد البته بايد اميدوار باشيم، ريسك بدتري به جان نخرد.