• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4423 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳ مرداد

امتياز نهايي

ناديا فغاني

وودي آلن توي فيلم «امتياز نهايي» از قول شخصيت اصلي داستان مي‌گويد: فكر كردن به اينكه زندگي ما چقدر به شانس و اقبال وابسته است، واقعا مي‌تواند ترسناك باشد. توي مسابقه تنيس، لحظاتي هست كه توپ به لبه بالايي تور برخورد مي‌كند. در كسري از ثانيه، در آن لحظاتي كه توپ درست بالاي تور توي هوا دارد مي‌چرخد، همه‌چيز بستگي به شانس بازيكن دارد. اگر خوش‌شانس باشد، توپ از تور رد مي‌شود و امتياز نهايي، بازيكن را برنده ميدان مي‌كند و اگر بدشانس باشد، توپ به زمين خودش برمي‌گردد و امتياز نهايي به بازيكن مقابل تعلق مي‌گيرد.

آن لحظه‌هايي كه توپ بالاي تور بلاتكليف دارد مي‌چرخد، براي من توي حرفه‌ام، معمولا يكي، دو هفته طول مي‌كشد. ماجرا از آنجا آغاز مي‌شود كه بيمار، با علايمي مراجعه مي‌كند كه هم مي‌تواند علايم يك بيماري ساده باشد و هم نشانه‌هاي يك بيماري خطرناك. در اين‌جور مواقع، ترجيح مي‌دهم زياد براي بيمار در مورد سمت خطرناك ماجرا توضيح ندهم. مي‌دانم كه به هر حال تا جواب آزمايش و سونوگرافي و اسكن نيايد، كار اضافه‌اي از او بر نخواهد آمد. براي همين ترجيح مي‌دهم خيلي موضوع را باز نكنم. توي حرف‌هايم اشاراتي به سمت خطرناك ماجرا مي‌كنم و اينكه احتمال وجود يك بيماري سخت، منتفي نيست، ولي رويش تاكيد نمي‌كنم. اميد مي‌دهم و مي‌گويم تا جواب بررسي‌ها نيايد خيلي نبايد نگران بود.

بيمار را با لبخند اطمينان‌بخشي كه ياد گرفته‌ام اين‌جور مواقع روي لب بياورم، روانه مي‌كنم، اما از همان لحظه كه در مطب، پشت سرش بسته مي‌شود، توپ احتمالات شروع مي‌كند توي مغزم دور خودش چرخيدن و چرخيدن. زور مي‌زنم به سمت جلو هلش بدهم تا امتياز نهايي مال من و بيمارم بشود. گاهي موفق مي‌شوم. گاهي هم توپ، لجبازي مي‌كند و به سمت زمين خودمان برمي‌گردد.

توپ، بسته به اينكه جواب بررسي‌ها كي آماده شود، يك هفته دو هفته‌اي همان‌طور توي ذهنم مي‌چرخد. درست بالاي تور، نه كمي اين‌ورتر و نه كمي آن‌ورتر. گاهي پيش مي‌آيد كه چندين بيمار در چنين شرايطي هستند و منتظر جواب. اين‌جور موقع‌ها مثل وقت‌هايي كه ويندوز قاطي مي‌كند و يهو چندين و چند پنجره عين هم توي صفحه نمايش باز مي‌كند، توپ‌هاي متعدد توي ذهنم، بالاي تورها، معلق مي‌مانند.

بعد، يك روز كه توي مطب نشسته‌ام، در باز مي‌شود و يكي از همين بيمارها، با جواب آزمايش‌هايش وارد مي‌شود. توي آن چند ثانيه‌اي كه دارم برگه آزمايش يا سونوگرافي را باز مي‌كنم كه ببينم چه نوشته‌ است، مثل بازيكني كه تمام زورش را زده و محكم‌ترين ضربه ممكن را حواله توپ كرده است، خسته و عرق‌چكان به توپ و تور خيره مي‌شوم. وقت‌هايي كه جواب‌ها رضايت‌بخشند، توي ذهنم، از خوشحالي جيغ و داد مي‌كنم و دور زمين، دور افتخار مي‌زنم و در عين حال سعي مي‌كنم با لبخند موقري به بيمار بگويم «خدا‌ رو شكر چيز مهمي نيست.»

وقت‌هايي هم هست كه جواب‌ها خبر از بيماري سختي مي‌دهند. اين‌جور وقت‌ها مي‌نشينم براي بيمار توضيح مي‌دهم كه چه‌كار بايد بكند و پيش كدام متخصص براي پيگيري برود و سعي مي‌كنم به خودم يادآوري كنم كه هميشه شانس با آدم يار نيست و گاهي هم توپ توي زمين خود آدم برمي‌گردد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون