به هيئت پرشكوه انسان
محمود آموزگار
احمد شاملو فقط شاعر نبود؛ هنرمندي بود كه در حوزههاي مختلف، آثار بسياري داشت و هر كدام از اين آثار در جايگاه خود قابل توجه است. شاملو يكي از قطبهاي بزرگ شعر معاصر ماست كه علاوه بر زيبايي اشعار و مضمون آنها، جريانساز هم بود. او سنگ بنايي براي سرودن شعر ايجاد كرد تا بسياري بعد از او در سرودن شعر، به پيروي از سبك و سياقش، حتي به تقليد، شعر بگويند. بعضي از اين شعرها درست مانند اشعار كلاسيك در اذهان نسلهاي مختلف ماندگار شده است كه شاهد زمزمه مكرر آن در بسياري از موقعيتها و مناسبتهاي مختلف هستيم. اين جايگاه رفيعي است كه شاملو در شعر دارد. اثر شعر شاملو را در مبارزات ضد رژيم شاه نيز نميتوان ناديده گرفت؛ اشعاري با مضامين مشخصي كه هر كدام به حادثهاي مربوط بود يا رويدادي يا جرياني كه نميتوان تاثير آن را در راه مبارزات نفي كرد.
شاملو در روزنامهنگاري نيز انساني كمنظير بود؛ به ويژه دورهاي كه مجلات مختلفي را منتشر ميكرد؛ مجلاتي كه هنوز هم محل مراجعه است. مجلاتي مانند كتاب جمعه، خوشه و غيره كه به گمان من، سنگ بناهاي مهمي در پايهگذاري ادبيات نوين كشورمان بودند. علاوه بر اينها، شاملو تحقيق و تتبع قابل توجهي داشت. اثري مانند «كتاب كوچه» كه حدود 10 جلد از آن منتشر شده است.
بالاتر از تمام اينها نقش ديگري كه احمد شاملو در حوزه ادبيات داشت، در حوزه ترجمه آثار مختلف نويسندگان و شاعران خارج از مرزهاي ايران بود. آثاري كه ايشان ترجمه كرد هنوز هم محل بحث، تامل و مراجعه است. از كتاب «خزه» اثر هربر لوپورّيه تا كتاب «پابرهنهها» اثر زاهاريا استانكو. اگر «پابرهنه» را با ترجمه شاملو بخوانيم متوجه ميشويم كه اين اثر صرفا متعلق به استانكو نيست و به جرات ميتوان گفت كه اين كتاب «پابرهنه» احمد شاملو است؛ نوع نثر، نگارش و در مجموع اثري كه او ارايه ميدهد و به استانكو منتسب است اما بيراه نيست اگر آن را اثري از احمد شاملو بدانيم. به ياد دارم كه يك بار در زمان نوجواني در مجلسي ايشان را ديدم كه مشغول ترجمه بود و در دستي متن اصلي را داشت و با دست ديگر قلمي و دفتري كه متن فارسي را در آن مينوشت. اين شايد حاكي از اعتماد به نفس بالايي بود كه داشت و معادلهاي فارسي بينظيري كه ميتوانست براي جملات فرانسوي پيدا كند. توانايي شاملو در استفاده از واژگان و لغتسازي را ميتوان به وضوح در اشعار او نيز پيدا كرد. انگار كه واژگان چون موم در دستان او بودند و ميتوانست آنها را به هر شكل كه دوست داشت و ميخواست، ورز دهد و به كار بگيرد.
با تمام اين تعاريف ما با شاملويي مواجه هستيم كه نقش بسيار موثر و قابل توجهي در تاريخ ادبيات معاصر ايفا كرده است. وقتي نام شاملو به ميان ميآيد هميشه ميتوانيم بگوييم: اثر وجودي او در پناه آثاري كه خلق كرده در آثارش جاري و زنده است و همچنان از مواهب حضور او بهره ميبريم.