مزدك، داستان ما و دوستان مهاجرمان!
سامان موحدي راد
خبر شوكهكننده مهاجرت مزدك ميرزايي خيلي آرام مثل نوري كوچك در شبكههاي اجتماعي آمد و ستاره اول اين آسمان شد. پسر بيحاشيه تلويزيون ايران كه هيچوقت از حد معمولي بودن فراتر نرفته بود و البته مانند بعضي از همكارانش در مسير زوال هم نيفتاده بود در اوج اخبار فراوان پيرامون عادل فردوسيپور به يكباره از تهران به لندن رفت تا برنامهسازي را آن سوي مرزها در پيش بگيرد. فعلا مزدك خودش سكوت اختيار كرده و دوستان دور و نزديك هستند كه دربارهاش حرف ميزنند. از شبكهاي كه به آن پيوسته تا زمان پخش برنامهاش و ماجراي بردن آرشيو صدا و سيما و ساير حرف و حديثهايي كه هنوز معلوم نيست چه ميزان درست است و چه ميزان غيرواقعي! در هفته گذشته شايعه پيشنهاد قابل توجه يك شبكه ماهوارهاي به عادل فردوسيپور و دست رد او بر سينه آنها در رسانههاي ايران دست به دست ميشد. درست در حالي كه توجهها به عادل فردوسيپور معطوف بود خبر رسيد كه عادل مانده و مزدك رفته است. حكايت خيليها كه اين سالها با ماجراي ماندن يا رفتن دست و پنجه نرم ميكنند. ماندني كه در بعضي از مواقع با بيمهريهايي همراه است و رفتني كه با دل كندن توام است. اينكه چرا آدم آرام و بيحاشيهاي مثل مزدك ميرزايي عزم رفتن كرده را ميتوانيم در سرنوشتي كه براي دوست محبوبش رخ داد جستوجو كنيم. محروم كردن چهرهاي مثل عادل فردوسيپور از حضور در رسانه ملي زنگ خطر را براي خيليها به صدا در ميآورد كه وقتي ميتوان عادل را محروم كرد مشخص است كه ممكن است چه اتفاقي براي ديگران بيفتد. در ساختاري كه پايين كشيدن آدمهاي موفق يك روش معمول است مهاجرت كردن و رفتن و دل كندن به يك راهحل پذيرفته شده تبديل ميشود. تصميم او ناشي از عملكرد مديريت سازمان صداوسيما بوده است؛ موضوعي كه دليل مهاجرت بسياري از دوستان و نزديكانمان در اين سالها بوده است. حالا ما ماندهايم و حذف دو صدايي كه ميشد روي گزارشهاي فوتبال تحملشان كرد. در اينكه تلويزيون رفتار خوبي نداشته شكي نيست، اما مزدك هم كاش نميرفت. مهاجرت كردن به خودي خود نه خوب است و نه بد، اما رفتن به تلويزيون ايران اينترنشنال قطعا كار خوبي نيست. آيا مزدك ميداند بودجه اين تلويزيوني كه ميگويند او به آنجا رفته از كجا تامين ميشود؟