نابغه جوان مرگ
علي مسعودينيا
در ميان خواهران غريب برونته، خواهر وسطي، يعني اميلي از همه مرموزتر است.
رواياتي كه از زندگي او بر جاي مانده نشان ميدهد كه آدمي بوده عميقا افسرده، گوشهگير و بيعلاقه به معاشرتهاي اجتماعي و خانوادگي. تنها خواهرش «آن» با او رابطهاي صميمي و در خلوتش راهي داشته است.
پس عجيب نيست اگر ميبينيم تكرمان مشهور او «بلنديهاي بادگير» چنين تراژيك و تلخ و اندوهبار است. با همين اثر و البته با چند شعر و رماني نيمهكاره كه از او بر جاي مانده، نبوغ فراوانش در ادبيات آشكار است و شايد اگر در 30 سالگي از دنيا نميرفت آثار گرانبهاي ديگري هم به گنجينه ادبيات رمانتيك جهان ميافزود.
اميلي كه گويا خود نيز چون قهرمانان رمانش زندگي عاطفي ناگوار و تلخكامانهاي داشت، مسلول شد و از دنيا رفت. «بلنديهاي بادگير» داستان كهنه و تا حدي كليشهاي دلبستگي پسري يتيم و سرراهي به دختري اربابزاده را روايت ميكند.
اما هنر اميلي برونته در اين است كه از اين تم آشناييزدايي ميكند. وقتي هثكليف ميبيند كه چون خون نجيبزادگان در رگش جاري نيست، از ازدواج با كاترين محروم است، عشقش بدل به عقده و نفرت ميشود و پس از مرگ او براي انتقام سراغ خانوادهاش ميرود. روند دگرديسي اين عشق به نفرت و پيامدهاي هولناك و فرجام تراژيك آن سبب شده تا «بلنديهاي بادگير» همواره در فهرست شاهكارهاي تاريخ ادبيات داستاني دستهبندي شود.
در روزگار خود نويسنده هر چند بسياري كتاب را از منظر اخلاقي ناخوشايند ميدانستند و برخي هشدار ميدادند كه ممكن است خوانندگان متاثر از آن دست به انتحار بزنند، اما همگان بر اين عقيده توافق داشتند كه قلم اميلي برونته خاص، غريب و
نبوغآساست.
بعدها سويههاي مختلف كتاب مورد بررسي منتقدان قرار گرفت و لايههاي عميق معنايي و روانكاوانه آن بهتر آشكار شد. اميلي برونته استاد شخصيتپردازي است.
در رمانش كاراكترها را در يك بازه زماني طولاني با وسواس و توصيفهاي درخشان ميسازد و مثل يك روانشناس خبره تاثير رخدادهاي بيروني بر روح و رفتار آنها را به تصوير ميكشد.
دهها فيلم و سريال با اقتباس از اين رمان ساخته شد و امروزه كمتر كسي است كه با كليت ماجراهاي كتاب آشنا نباشد. در ايران اين اثر نخستينبار در دهه 30 شمسي توسط عبدالعظيم صبوري ترجمه و با عنوان «تندباد حوادث» منتشر شد.
در دهه 40 علياصغر بهرامبيگي و وليالله ابراهيمي آن را با نام «عشق هرگز نميميرد» ترجمه و منتشر كردند و بعدها هم بارها و بارها ترجمه شد و با عناويني چون «بلنديهاي بادخيز» و... به بازار كتاب آمد.
دليل اين عناوين لابد عامهپسند و سانتيمانتال جلوه دادن رمان و جلب مشتري بوده، وگرنه كه در بخش عمده كتاب نفرت است كه هرگز نميميرد، نه عشق!