پيامد تغييرات در امريكا
حيدرعلي مسعودي
دولت دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده امريكا يكي از ناپايدارترين دولتهاي تاريخ امريكا بوده است. مجموع تعداد تغييرات مقامات دولت ترامپ به بيش از 55 پست سياسي رسيده كه در 4 دهه گذشته بيسابقه است. استعفاي دان كوتس، رييس نهاد اطلاعات ملي امريكا آخرين نمونه در اين زمينه به شمار ميآيد. در ادامه به عوامل بروز اين تغييرات بيسابقه و پيامدهاي آن براي ايران ميپردازم.
1- تضعيف جايگاه احزاب اصلي امريكا منجر به رويگرداني نسبي مردم از نخبگان حزبي، كمرنگ شدن تعهدات حزبي رييسجمهور و از بين رفتن ثبات نسبي ناشي از عملكرد در چارچوبهاي حزبي شده است؛ به گونهاي كه از همان ابتداي دولت ترامپ شاهد كنارهگيري شخصيتهاي جا افتاده حزبي مانند رينس پريبوس بوديم.
يكي از مهمترين شاخصههاي اين تفكر ضد نخبهگرايي ترامپ، تلاش او براي كنار زدن رويههاي جا افتاده در نظام حكمراني امريكا و جايگزيني آنها با رويههاي جديد است.
2- جنگ داخلي قدرت بين حلقه اصلي تصميمگيري دولت ترامپ يعني بولتون، پمپئو و كوشنر با بدنه كابينه علت بسياري از اختلافنظرها و استعفاهاست. استعفاي نيكي هيلي، ركس تيلرسون و جيمز متيس را ميتوان ناشي از اين جنگ داخلي قدرت دانست. كريستوفر كريستي، عضو ارشد تيم مشاوران ترامپ در دوره انتقالي در تازهترين كتاب خود در ژانويه 2019 بيتجربگي سياسي، اعتماد بيش از حد او به نزديكان و واكنشهاي غريزي را از جمله مهمترين نقاط ضعف ترامپ ميداند.
3- خلأ ايدئولوژيك و تجربه سياسي ترامپ از ديگر عوامل بروز بيثباتي در دولت ترامپ بوده است. روايت مشاوران نزديك ترامپ نشان ميدهد كه ترامپ فاقد ايدههاي مركزي منسجم براي ورود به مبارزات انتخاباتي در قامت يك نامزد جمهوريخواه بوده است. براي نمونه، باب وودوارد خبرنگار مشهور واشنگتن پست در كتاب جديد خود به ناآگاهي سياسي و دمدمي مزاج بودن ترامپ اشاره ميكند. او به گفتوگويي بين ديويد بوسيه، معاون كمپين انتخاباتي ترامپ در سال 2016 ميپردازد كه در آن بوسيه از ترامپ به خاطر حمايتهاي مالي سابقش از نامزدهاي طرفدار سقط جنين (پروچويس يا حامي قدرت انتخاب زنان) انتقاد ميكند و از او ميخواهد كه از اين به بعد با سقط جنين مخالفت كند و در واقع طرفدار تداوم زندگي جنين (پرولايف) باشد. بلافاصله ترامپ سوال ميكند كه پرولايف به چه معناست؟ و وقتي كه توضيح را ميشنود، ميپرسد كه چگونه ميتواند موضع قبلياش را تغيير دهد. ترامپ سپس مدعي ميشود كه من از اين به بعد پرولايف خواهم بود. اين ميزان از بيتجربگي و بيثباتي ميتواند فرصتها و تهديدهايي را براي ايران در پي داشته باشد.
فرصتها را ميتوان در قالب اختلال در چرخه چانهزني بروكراتيك درباره ايران و غلبه سياست نمايشي بر سياست عملياتي تحليل كرد. تغييرات بيسابقه در پستهاي كليدي دولت ترامپ منجر به بروز اختلال در روند سياست بروكراتيك در حوزه سياست خارجي ميشود. بنابراين هر چه دستگاه تصميمگيري استراتژيك امريكا آشفتهتر و بيثباتتر عمل كند و امريكا را در موقعيت بيتصميمي نسبت به مسائل مهم قرار دهد به همان ميزان احتمال رويارويي نظامي هدفمند بين ايران و امريكا كاهش خواهد يافت. نمونه اخير اين تصميمگيري آشفته را ميتوان در رويدادهاي پس از سرنگوني پهپاد امريكايي در خليج فارس مشاهده كرد. اين بيثباتي همين طور منجر به غلبه سياست نمايشي بر اقدامات عملياتي واقعي ميشود چراكه اقدام بر اساس وعدههاي انتخاباتي و سوگيريهاي غريزي و نه اجماع حساب شده بين همه بخشهاي تاثيرگذار دولت منجر به عدم تحقق نتايج واقعي همين طور، تشديد اختلاف بين بخشهاي مختلف دولت خواهد شد. اما تهديدهاي متوجه ايران را نيز ميتوان در قالب ايجاد خلأ پاسخگويي و مسووليتپذيري در دولت ترامپ و احتمال اقدامات نسنجيده از سوي اعضاي جديد كابينه ترامپ تحليل كرد. با بروز بحران مسووليتپذيري و پاسخگويي در دولت ترامپ، احتمال سوءمديريت يا فراتر از آن، اقدامات مخرب عامدانه براي تحميل درگيري بين ايران و امريكا افزايش خواهد يافت. در اين صورت چنانچه طرف ايراني از ملاحظهكاري لازم در حوزههاي مستعد درگيري برخوردار نباشد، احتمال درگيري تصادفي بين دو كشور افزايش خواهد يافت. حتي در صورت انتخاب نهايي افراد جديد براي پستهاي كليدي، ممكن است اين افراد تلاش كنند تا از طريق پيشبرد اقدامات بيپروايانه بر ضد ايران، خود را در موقعيت جديد تثبيت كرده و از اين طريق وفاداري خود را به هسته اصلي تصميمگيريهاي استراتژيك دولت ترامپ ثابت كنند.
در مجموع تغييرات بيسابقه در دولت ترامپ منجر به آشفتگي و عدم انسجام دستگاه تصميمگيري امريكا درباره ايران شده است. اين وضعيت در عين حال كه ميتواند احتمال رويارويي نظامي طراحي شده و هدفمند بين ايران و امريكا را كاهش دهد در عين حال ميتواند احتمال درگيري تصادفي بين دو كشور را افزايش دهد.