مصطفي مشايخي
يكسري از چيزها انگار خيلي لازم است
مثل جراحي كه در رخسار خيلي لازم است
پيرهن، كت، ژاكت چيني بخر، شلوار نه
چون كه محكم بودن شلوار خيلي لازم است
موقع رانندگي در جاده، آن هم با پرايد
توبه از اعمال و استغفار خيلي لازم است
ديدهاي باران كه ميبارد چه سيلي ميشود
پس تيوپي با خودت بردار، خيلي لازم است
تا شتر ديدي، تصور كن نديدي؛ كو شتر؟
اين تصورها نه يك مقدار، خيلي لازم است
جنگل از آنجا كه سد راه ويلاسازهاست
لاجرم يك عده جنگلخوار خيلي لازم است
فرم استخدام، خيلي نه، ولي قدري سماق
تا بمكّد آدم بيكار، خيلي لازم است
خرمگس در كوزه خواهد رفت بيزحمت بجنب
مدركت را روي آن بگذار، خيلي لازم است
چون كه ما بسيار حساسيم و كلا كنجكاو
اي مديران! دادن آمار، خيلي لازم است
مردمان همواره با اميد فردا زندهاند
پس كمي هم وعده در هر بار، خيلي لازم است
اختلاس اين روزها آنقدرها هم ساده نيست
چندتا مسوول سهلانگار خيلي لازم است
جنس قلابي به اسم اصل قالب ميكنند
يك حواس جمع در بازار خيلي لازم است
دكتري ميگفت هرگز استخوان از لاي زخم
برنخواهم داشت چون بيمار خيلي لازم است
شعرهايم بند تنبانيست، آخر از چه رو
فكر كردم درج اين اشعار، خيلي لازم است؟!
نظرات
«در نظربازی ما، بیخبران حیرانند»
نظرات البته خود، مختلفالالوانند
عدهای در نظر، اوصافِ خدا میبینند
عدهای از نظرِ اهلِ نظر، شیطانند
جنگ و کشتار و ستمکاری و قتل و غارت
سرِ پول است که چرک کف دستش خوانند
سر پول است که در عالم هستی دائم
«ابر و باد و مه و خورشید و فلک» گردانند
عشق و مستی به تن مرده اگر جان بدهد
قرض و اقساط عقبمانده بلای جانند
پولداران جهان این سر و ما هم آن سر
«ما همه بنده و این قوم، خداوندانند»
طنزگویان که به ظاهر لب خندان دارند
از درون، سخت مصیبتزده و نالانند
برق و آب و تلفن، گاز و قبوض دیگر
جمله بر طاقچه خانه ما مهمانند
عدهای از دل و جان حافظ بیتالمالند
عدهای دیگر اگر مختلسالانسانند!
همه در جاده اگر وحشت خاور دارند
خاوران سخت گریزان همه از نیسانند
عدهای از شعرا مثل همان قصه که بود
شاعر خوب و بد و نوکر بادمجانند
دانشآموز و معلم، که خودت میدانی
از همه سال فقط عاشق تابستانند
فالگیران هوس قهوه ندارند، ولی
غرق کنکاش فضولات ته فنجانند!
صحبت از آل خلیفه نکن و آل سعود
هردو در اصل و نسب، آل ابوسفیانند