طلاي سياه، نفرين سياه
حميدرضا شكوهي
يك مثل قديمي ميگويد شترسواري دولا دولا نميشود، اما گويا نفتسواري دولا دولا ميشود! لااقل اينكه در مملكت ما شد! سوار بر نفت، خيلي كارها ميشود كرد. ميتوان وعده آوردن پول نفت بر سر سفرهها را داد و خيلي زود آن را فراموش كرد؛ ميتوان با پول نفت، حساب ذخيره ارزي يا صندوق توسعه ملي تشكيل داد و از آن طرف، اين حساب يا صندوق را براي كسري بودجه خالي كرد و البته ميتوان در همه اين دورهها شعار كاهش اتكاي بودجه به پول نفت را داد و مدام از نفرين نفت سخن گفت. ميتوان سوار بر نفت شد، اما چنان دولا دولا حركت كرد كه همه باور كنند نفت، نه طلاي سياه، بلكه نفرين سياه است. مشكل از جايي شروع ميشود كه در دوران رونق درآمدهاي نفتي كه خبري از تحريم هم نيست، همه از ورود پول نفت به كشور خوشحالند و اعداد
خوش زرق و برق رشد اقتصادي را كه كاملا متكي به رشد درآمدهاي نفت است و ارقام منفي ساير حوزهها را هم پوشش ميدهد، به رخ ميكشند؛ اما وقتي قيمت نفت سقوط ميكند يا تحريم از راه ميرسد، همه از بد بودن نفت ميگويند و تعابير تكراري و ملالآور ضرورت جدايي بودجه از نفت را مطرح ميكنند.
مشكل از تصميمگيران و سياستگذاراني شروع ميشود كه نه ميتوانند از پول نفت
چشم بپوشند، نه ميتوانند ادعاي جدايي نفت از بودجه را اجرايي كنند؛ دليلش هم فقط يك چيز است و آن اينكه تكليفمان را با نفت روشن نكردهايم. اصل موضوع اين است كه نياز به شترسواري دولا دولا نيست. نفت، نه يك كالاي بدبو و خانمانبرانداز، بلكه طلاي سياه است؛ طلاي سياهي كه بايد بلد باشيم آن را از اهرم فشار به اهرم قدرت تبديل كنيم. نفت در سالهاي اخير براي ايران همواره به مثابه اهرم فشار عمل كرده؛ چه از نظر وابستگي بودجهاي به نفت و چه از نظر تحريمهاي خارجي، چراكه در دوران بدون تحريم و موسم افزايش توليد نفت، هيچگاه درصدد افزايش توانمندي نفت در قالب يك اهرم قدرت داخلي و خارجي نبوديم. در تمام سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، وزيري كه بيش از ديگران قدرت نفت را به عنوان يك اهرم قدرت درك كرد و به نفت ايران در بازارهاي جهاني اقتدار داد، بيژن زنگنه بود. او قدرت نفت را درك كرد اما برخي نميخواهند باور كنند كه خامفروشي نفت هم در دنياي امروز قدرت است. همين عربستان كه خيليها به پولهاي نفتش غبطه ميخورند، يا روسيه و امريكا كه با افزايش فروش نفت خام، معادلات بازارهاي جهاني نفت را تغيير داده و كفه ترازوي قدرت را از اوپك به سمت غيراوپك سنگينتر كردند، به خاطر اين بود كه فهميدند خامفروشي نفت هم يك اهرم قدرت است؛ اهرم قدرتي فراتر از اقتصاد كه ميتواند در تعيين معادلات ديپلماتيك هم تاثيرگذار باشد. در آخرين سال دولت سيدمحمدخاتمي، توليد نفت ايران بهطور ميانگين به هر بشكه 4 ميليون و
200 هزار بشكه در روز رسيد اما در دولت بعدي، هم از تحريم و هم از سوءمديريتي كه حاصلش چهار وزير نفت و چهار سرپرست وزارت نفت در طول فقط هشت سال بود، آنقدر عقب رفتيم كه دوباره آرزويمان شد بازگشت به همان توليد نفت سال 84. توليد نفت به چهار ميليون بشكه در روز رسيد اما دوباره تحريم، نفت را به حاشيه برد تا همانهايي كه از جذب دلارهاي نفتي خوشحال بودند، از كاهش وابستگي بودجه به نفت دفاع كنند، اما آن چيزي كه اين وسط، مغفول مانده، نگرش منفي به نفتي است كه ميتواند اهرم قدرت ايران باشد. حاصل اين نگرش منفي اين است كه بيش از يك قرن از اكتشاف نفت در ايران ميگذرد و ما هنوز چه در حوزه جذب سرمايه و فناوري و چه در توسعه شركتهاي داخلي، همچنان درگير سياستگذاريهاي مقطعي و فشارهاي بيروني هستيم. شايد وقت آن رسيده كه به نفت، به عنوان يك اهرم قدرت بنگريم و قدرش را بيشتر بدانيم. اگر در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دنيا را به قطع صادرات نفت تهديد ميكرديم به پشتوانه ظرفيت توليد روزانه 6 ميليون بشكهاي بود كه 15درصد نفت موردنياز جهان بود. هنوز هم ذخاير نفتي ما به قدري هست كه ظرفيت براي افزايش توليد داشته باشيم، مشروط بر آنكه به جاي دولا دولا نفتسواري كردن، جايگاه نفت را در عرصه اقتصاد و ديپلماسي خود، يكبار براي هميشه روشن كنيم.