مرد لاغرِ سادهپوش
علي عباسي
روايت تهيهكننده سوتهدلان از زندهياد علي حاتمي
اولين ديدارم با علي حاتمي در دفتر پيام بود. هم او و هم عباس كيارستمي و هم گروه ديگري از دوستان در دفتر ما فيلم تبليغاتي ميساختند. وقتي فيلم يك دقيقهاي تبليغاتي علي حاتمي درباره لبنيات را ديدم خيلي از اين طرز نگاه او خوشم آمد. معمولا با ديد غربي به چنين سوژههايي نگاه ميشود و حال آنكه علي حاتمي روايت شرقي براي روايت فيلمش در نظر گرفته بود. در نگاه اول علي انسان محجوبي به نظرم آمد. وقتي مختصر آشنايي با او پيداكردم به او پيشنهاد دادم برايم سناريو بنويسد. او در همان برخوردهاي اول جاذبه و صميميت غريبي داشت به طوري كه آدم ناخودآگاه در مدار او قرار ميگرفت. هر روز بر ميزان رابطه ما افزوده ميشد و من بيشتر تحتتاثير سادگي علي حاتمي قرار ميگرفتم تا اينكه زمان گذشت و حاصل تمام گپوگفتهايمان قصه حسن كچل شد، در حالي كه همه مرا منع ميكردند اما من بر خواسته خودم در ساخته شدن فيلم حسن كچل سماجت داشتم. آن روزها سينما در تسخير يك ژانر به خصوص بود و فردين و فروزان و بيك ايمانوردي رلهاي اول فيلمها را بر عهده داشتند. كسي تصوري از فيلم موزيكال بدون بهرهگيري از چهرههاي مطرح روز را نداشت اما من متقاعد شده بودم كه كار نو كنم در حالي كه هيچكس با من موافق نبود و همواره ما را تخريب ميكردند. گذشت و گذشت. دامنه دوستي من و علي به جايي رسيد كه ما با هم همخانه شديم و باهم زندگي ميكرديم. جاذبه و كشش علي حاتمي طوري بود كه تا آن روز در كسي نديده بودم. رفاقتم در حد نگارش چند فيلمنامه بيشتر نبود و اصلا حرف و بحث فيلم و فيلم ساختن به ميان نميآمد اما رفتهرفته همكاري ما با رفاقتمان هم گسترش پيدا كرد. براي ساخته شدن فيلم حسن كچل همه در كنار هم جمع شديم.
مرحوم بابك و چند آهنگساز ديگر به منزل ما ميآمدند و به مرور آهنگها را ضبط ميكرديم. منوچهر اسماعيلي با صداي جادويياش شعرها را ميخواند. فيلمبرداري اين فيلم شيوه نويي داشت. از آنجايي كه بخش خصوصي بوديم اگر فيلم در گيشه موفق نميشد دچار شكست و مصيبت براي تداوم فعاليت ميشديم. وقتي فيلمبرداري تمام شد و من راشهاي فيلم را ميديدم كمي نگران بودم و نگراني من هم درست بود اما بعدها فيلم را ترميم كرديم. فيلم نمايش داده شد و رفاقت ما هم ادامه پيدا كرد و فيلم هم در گيشه توفيق پيدا كرد. هر چقدر از استعداد جوشان علي بگويم كم گفتم. لاغري و در عين حال سادگي كه داشت باعث ميشد كسي به او نتواند اعتماد كند. براي اينكه نظر غالب اين بود كه از آدم لاغر سادهپوش كارهاي بزرگ برنميآيد چون دكور آدمها در آن زمان خيلي مهم بود. بعد از اين مرحله بين من و علي مسائلي پيش آمد و يكسري رقابتها و حسادتها باعث جدايي من و علي شد. او بابا شمل و طوقي را ساخت و بين همكاري ما چند سال فاصله افتاد تا اينكه دوباره ما به هم وصل شديم. در يك سفر شمال وقتي باهم پيادهروي ميكرديم و درباره سناريو باهم حرف ميزديم او سه، چهار قصه براي من تعريف كرد كه از دل آنها من تعريف دو كاراكتر را از او خواستم. يكي كاراكتر مرد عقبافتاده با بازي بهروز وثوقي و ديگري شخصيت جوانمردي كه خصايص انساني داشت و به او گفتم كه اين دو قصه در دل هم قرار بگيرد. همچنين عشق صادقانه بين مشايخي و فخري خوروش در فيلم جاري شود و آنها آرزويشان پيوند هميشگي باهم باشد ولي مانع اين ازدواج قولي بود كه اين مرد به برادر عقبافتاده داده بود كه تا برادر عقبافتادهاش ازدواج نكند او هم ازدواج نكند. نتيجهاش فيلم سوتهدلان شد كه در طول عمرم هميشه به ساخته شدن اين فيلم افتخار ميكنم. دوستي من و علي فراز و نشيب زيادي داشت اما در نهايت دوستي بود. وقتي او را از من جدا كردند اختلاف شخصي ما باعث نميشد من او را قضاوت شخصيتي كنم. مشكل عقيدهاي و سليقهاي باعث نشد كه علي را و هويت و استعداد او را انكار كنم. علي از نظر من انسان درخشان پر از جوش و خروش بود. او هميشه فضيلتهايي داشت و كارهاي پرريسك ميكرد و مرگ نابهنگام او بسيار مرا آزرده كرد. او تازه در اوج و بلوغ بود كه ما را ترك كرد در حالي كه همه ميدانيم اگر بيشتر ميماند آثار درخور توجه بيشتري خلق ميكرد. ما نميتوانيم نقش علي در پياده كردن سنتهاي ايراني در سينما را ناديده بگيريم. او به خوبي در فيلمهايش تاريخ و گذشته ايران را نمايش ميداد و در انتخاب وسايل صحنه و آكسسوار حتي گريم دقت زيادي ميكرد. به گمانم نقش آثار علي در سينما را ميتوان به تفاوت اصل و بدل يك جواهر توصيف كرد. كار علي جوهره اصالت درش ميدرخشيد و كارهايي كه به تقليد از او ساخته شد واقعا نمونهاي از يك جنس بدلي بود. اي كاش شهركي كه طرح و پيشنهادش با او بود و علي با مشورت اتللو فاوا انجام داده بود به اسم او يادگار گذاشته ميشد تا نام او براي بازديد از اين مجموعه جذابيت داشته باشد.