تا كي محيطبانان سپر گلولهها شوند؟
بهمن ايزدي
مجموعهاي از عوامل دست به دست هم داده تا تعرضات به تنوع زيستي و عرصههاي طبيعي ما هر روز بيشتر از ديروز شود. تازهترين نمونه اين بحران را در وضعيت جسماني وخيم محيطبان قائنات كه مورد آزار شكارچيان قرار گرفته، ميبينيم. فارغ از درستي و نادرستي موضوع شكار، در گذشته اغلب كساني كه براي شكار ميرفتند، به موضوع حفظ گونهها اهميت ميدادند و بر اساس پروانه دريافتي، تروفهها يعني قوچها و كلهاي پير را نشانه ميگرفتند. اما ناهنجاريهاي اقتصادي و اجتماعي به ويژه در سالهاي اخير باعث شده تعادلات معيشتي مردم دستخوش تغيير شود و به تبع آن تعرضهايي به تنوع زيستي در اغلب مناطق اتفاق بيفتد.
افرادي از جامعه محلي كه به سمت مناطق استحفاظي و شكار سوق پيدا كردهاند، عموما دغدغه معيشتي دارند. آنها هر قوچ و ميش يا كل و بزي كه شكار ميكنند را به قيمتي تا حدود 10 ميليون تومان ميفروشند. با چنين سودي و در اين حالت ديگر براي آنها معيار نر يا پير بودن شكار، اهميت چنداني ندارد و دغدغه مالي در اولويت است. براي همين است كه ميبينيم و ميشنويم كه در اين روزها ميش يا بز ماده و باردار هم شكار شده است و حفظ گونههاي محيطزيستي و مراقبت از محيطزيست ديگر دغدغه شكارچيان نيست.
در اين شرايط فقط حيوانات در معرض خطر نيستند، اين روزها اگر به جنگلهاي زاگرس سر بزنيد؛ به ويژه در چهارمحال و بختياري و كهگيلويه و بويراحمد ميبينيد كه تعدادي از محليها صندلي عقب سواريهايشان را برداشته، بلوطهاي ارزشمند را ميبرند، چوبها را به قطعههاي 30 تا 40 سانتي برش داده و در نجفآباد و اصفهان آنها را 800 هزار تومان ميفروشند. ادامه اين روند سبب ميشود باقيمانده بيرمق بلوط از جنگلهاي زاگرس خداحافظي كند.
به نظر ميرسد، مديريت سازمان حفاظت محيطزيست براي حل اين مسائل دچار يك نابساماني فزاينده و دربرگيرنده است. آنها نتوانستهاند علاقهمندان به عرصههاي طبيعي يعني كساني كه در امر حفاظت و توانمندسازي جامعه محلي توانمند هستند را جذب كنند. در مقابل حضور يكي از فعالان محيطزيست يعني محمد درويش عزيز كه خود را وقف فرهنگسازي در اين زمينه كرده، به مناطق چهارگانه ممنوع شده است. ما براي حضور چنين افرادي در مناطق بايد فرش قرمز بيندازيم نه اينكه آنها را ممنوعالورود كنيم. وقتي جاي افرادي مانند محمد درويش خالي شود، همان متخلفان جاي او و امثال او را پر خواهند كرد؛ وقتي ارتباط ميان فعال محيطزيست و محيطبانان نباشد، طبيعي است كه شكارچيان غيرمجاز و قاچاقچيان جايگزين آنها خواهند شد. در اين حالت متخلفي كه به خاطر منافع اقتصادي وارد منطقه شده و چيزي براي از دست دادن ندارد، مانند موردي كه در روزهاي اخير در قائنات ديديم، ماشين محيطباني را به گلوله ميبندد.
ما براي مديريت منابع كشور بايد مداقه بيشتري داشته باشيم، زمان آن است كه آسيبشناسي كنيم و ببينيم كجاي كارمان ميلنگد. آيا بعد از 50 سال همچنان بايد به برخوردهاي فيزيكي براي حفاظت از عرصهها و تنوع زيستي متكي باشيم؟ كجا را بايد اصلاح كنيم؟ چطور با جامعه محلي و متخلفان ارتباط برقرار كنيم تا مكانيسمهاي حفاظت سامان يابد؟ اگر اين كار را نكنيم و اين وضعيت ادامه يابد ناچاريم هر روز شاهد به خون غلتيدن جنگلبانان و محيطبانان باشيم. اين روزها جاي افراد انديشمند و فعال محيطزيست، عزيزان بهترين نخبگان در شناخت تنوع زيستي خالي است و وظيفه پرديساننشينان است كه سينه سپر كرده و اين ماجرا را به خوبي فيصله دهند. مديريت عرصههاي طبيعي زماني سامان مييابد كه محيطبان و فعال محيطزيست و جامعه مدني و مسوولان همگي در كنار هم قرار بگيرند. هزاران افسوس كه بدون توجه به اين موارد محيطبانان سپر بلا خواهند بود.