چهره مشكوك شعر
هوشيار انصاريفر
بار ديگر و اين بار در پي حضور دوست شاعر و ناقدم محمد آزرم در شبكه چهارم سيما، بحثها درباره مناسبات پيچيده اين رسانه با شعر و شاعران معاصر بالا گرفته است. اجمالا از دو وجه ميشود به كل ماجرا نظر كرد. اول از اين منظر كه در برابر شكاف عظيمي كه ميان ظاهر و باطن ما ايرانيان دهانگشادهتر ميشود هر روز، اين صدا و سيما هرگز قادر به ايفاي نقشي نيست جز هميني كه ايفا ميكند: در بهترين حالت البته، مشاطهگري وضع موجود. بهعلاوه اين، در ميان همه «سوژه»هايي كه روي دست اين سازمان همهكاره مانده، البته كه شعر معاصر دري ظاهرا قابل مشاطهگري هم از كار در نيامده هرگز. در اين سازمان شعر نو هميشه چون پديدهاي لبالب از دلالتهاي سياسي تلقي شده است. زايدهاي، در بهترين حالت مشكوك، شري ناگزير. همزمان مردهريگ طاغوت و هم ميراث «تودهايها»، به تعبيري كه اخيرا باب شده گويا. چون نشد از قضا كه كلا انكارش كنند، سالها كوشيدند با ساختن قهرمان و ضدقهرمان برايش در تاريخش مداخله كنند و حتي آن را بازنويسي كنند، آن گونه كه اقتضاي مصلحت است. سپس بازي دوگانه شد. از طرفي اهريمنسازي برخي شاعران در دستور كار قرار گرفت، آخرين نمونه «مستند» اخير درباره شاملو، و از طرفي ظاهرسازي برخي شاعران ديگر، بهمنزله تمهيدي براي اداره شعر. اين رويه را كه البته از فرداي مرگ زودرس سپهري شروع شد، در سالهاي بعد براي فرخزاد، آتشي، نيما... و حتي خود شاملو هم ادامه پيدا كرد و حالا هم چند سالي با تحركاتي از قبيل دعوت رفيقمان آزرم صورتي ديگر به آن بخشيدهاند. باري از اين صدا و سيما انتظاري نميتوان داشت جز همان كه از ديگر شخصيتهاي حقوقي و حقيقي مشابهش ميرود و اگر ميزبانان آزرم كه بنا بوده او را درباره شعر سپيد به چالش كشند، حتي از احوال و آثار اجل بزرگان شعر معاصر بيخبرند، نبايد آن را به حساب عوام بودن و كمدانشي رايج در اين رسانه گنده اما غيرحرفهاي گذاشت. من كه آن تكه را نديدم، اما آنها كه ديدند خوب است به ياد آورند جناب مجري را در حالي كه داشت شعر مهمان برنامه را ميخواند و بيخبر بود از اينكه شعر مهمان برنامه است. به ياد بياورند كه مجري حتي از تلفظ صحيح نام مهمان برنامه هم عاجز بود. اين چكيدهاي است از كل نسبت اين رسانه ملي با شعر معاصر اين سرزمين و باري با اين تذكرات به نظرم حاجت هيچ سخن ديگري از نسبت اين رسانه با شعر معاصر نخواهد ماند.