نيش عقرب نه از سر كين است...
محسن آزموده
«اسب حيوان نجيبي است»، «سگ با وفاست»، «گاو و گوسفند سودمند هستند»، «خر حيوان زحمتكشي است»، «شير موجود شجاعي است»، «گرگ درنده است»، «گاو زبان نفهم است»، «گربه بيچشم و رو است»، «خرس تنبل است» و ... همه ما تعابير فوق يا مضاميني از اين دست را بارها شنيدهايم يا خودمان در گفتار و نوشتار به كار بردهايم، اما شايد كمتر به اين فكر كرده باشيم كه اطلاق صفتهاي انساني (يعني مربوط به مناسبات آدمي) و بعضا اخلاقي چون نجابت، وفا، شجاعت، تنبلي و ... به حيوانات زبانبسته اولا چه وجهي دارد و ثانيا آيا به لحاظ فلسفي درست است و ثالثا آيا به لحاظ اخلاقي درست است يا خير؟
در وهله اول بد نيست اشاره شود كه به چنين فرافكنيهايي از سوي آدميان، انسانگونهانگاري (Anthropomorphism) گفته ميشود كه امري تازه و جديد نيست و برخي آن را يكي از ويژگيهاي روانشناختي آدميان تلقي كردهاند، يعني اين خصلت آدمي كه براي فهم و درك ساير موجودات غيرانسان، از ويژگيها و صفات و خصائل انساني خود بهره ميگيرد و حتي آنها را مانند خود ميانگارد. اين انسانگونهانگاري، نه فقط در رابطه با حيوانات، كه در برخورد با گياهان، جمادات و حتي موجوديتهاي انتزاعي و برساخته انساني مثل يك جماعت نيز صورت ميگيرد. مثلا اي بسا ديده شده كه آدميزاد توفاني را بيرحم ميخواند يا دريا را مهربان يا ... اين را هم بايد در نظر داشت كه انسانگونهانگاري صرفا از طريق اسناد صفات و ويژگيهاي اخلاقي يا دروني انساني به موجودات غيرانساني، صورت نميگيرد و ايبسا آدميان، موجودات غيرانساني اعم از طبيعي يا مصنوعي را واجد ويژگيهاي ظاهري و جسماني انسان نيز ميشمارند، مثلا از «دست طبيعت» سخن ميگوييم يا از «مشت محكم ملت». انگار طبيعت دست دارد يا ملت مشت در مورد اخير، البته انسانگونهانگاري، در مورد اخير، بيشتر بر سياق استعاره و مجاز است، يعني هم گوينده و هم شنونده ميداند كه اين تعابير از باب تشبيه معقول به محسوس و براي ملموس شدن موضوع بحث است. اما انسانگونهانگاري در باب حيوانات و جانوران، پيچيدهتر از استعارهپردازيهاي مرسوم است و ايبسا وقتي از «كينه شتري» حرف ميزنيم، به واقع باور داريم كه شتر كينهورز است يا وقتي ميگوييم «خرگوش باهوش» يا «روباه مكار»، صفت واقعي اين جانوران را بر ميشماريم، بدون توجه به اينكه صفتهايي چون «كينتوزي»، «مكرورزي» و «هوشمندي» به دليل در همتنيدگيشان با داوريهاي اخلاقي و ارزشگذارانه، صرفا توصيف ناب امور واقعيت نيستند. به عبارت ديگر، در اطلاق صفتهايي كه در وهله نخست، ناشي از زيست انساني و مناسبات بشري هستند، به ساير موجودات ناانساني و در اينجا حيوانات، بايد دقت كرد كه اين صفات و خصلتها، تا چه اندازه از متن واقعيت انتزاع شدهاند و تا چه ميزان حاصل ارزشگذاريهاي ما هستند. ما انسانها، اگرچه در همه تعاريفي كه از ماهيت خودمان ارايه ميدهيم، به جنس «حيوان» اشاره ميكنيم و بر آن «فصل»هايي ميافزاييم، يعني مثلا ميگوييم «انسان حيوان ناطق است»، «انسان حيوان سياسي است»، «انسان حيوان ضاحك است» و ...، اما درك و شناختمان از دنياي حيوانات به رغم تلاشهاي عظيم و محترم زيستشناسان بسيار محدود و آميخته با اشكالي ظريف و گاه ناديدني از «انسانگونهانگاري» است. علت هم روشن است، حيوانات زبان ندارند كه واضح و متمايز احساسات و عواطف و خواستها و احيانا باورهاي خود را براي ما بيان كنند، بنابراين ما انسانها ناگزيريم از خلل اشارات و امارات و شواهد از زندگي آنها و مطالعات عميق و گسترده تجربي نحوه زيستشان، تا حدودي به دنياي دروني آنها پي ببريم. برخي نيز از طريق همزيستي با جانوران، ميكوشند به جهان دروني آنها راه يابند و با آنها ارتباط برقرار كنند. اما عليالحساب، شناخت و فهم انسان از حيوانات محدود به همين دو طريق است و آدميان ناگزيرند كه از قرائن و شواهد مذكور، وجود يا عدم وجود برخي از ويژگيها در آنها را استنباط كنند.
بنابراين در اطلاق صفاتي چون «صبور»، «زيرك»، «شجاع»، «خنگ و ابله»، «كينتوز»، «وفادار»، «زحمتكش» و ... به حيوانات ناانسان، بايد به سه نكته دقت كرد: اول اينكه اطلاق اين صفت، بر مبناي مطالعات تجربي دقيق يا همزيستي طولاني مدت باشد در غير اين صورت ارزش معرفتي ندارد و فقط به شوخي ميماند، براي مثال بارها شنيدهايم كه خرگوش باهوش است، اما دستكم تجربه همزيستي نگارنده با اين حيوان و درك و فهمي كه از مقوله هوش داشت، در مقايسه با جانوراني چون سگ، خلاف اين را نشان داد، دوم اينكه اطلاق صفت به حيوانات تا سر حد امكان از ارزشگذاري انساني به خصوص ارزشگذاري اخلاقي دور باشد، روشن است كه اطلاق صفت «بيچشم و رو» به جانوري چون گربه، چندان پسنديده نيست، سوم اينكه در مواردي هم كه ناگزيريم حيواني را با وصفي «انسان»وار بناميم، سعي كنيم كه صفات مثبت را به كار ببريم و از ترويج ذهنيت منفي نسبت به جانوراني كه خداوند نيز به مراعات ايشان فراخوانده، پرهيز كنيم. به تعبير كهن: نيش عقرب نه از سر كين است/ اقتضاي طبيعتش اين است...