مايه سرافكندگي
نيوشا طبيبي
ما ايرانيان چيزهايي زيادي داريم كه ميتوانيم به آنها افتخار كنيم. بر قلل رفيع بسياري از امور دنيا ايستاده بودهايم و همچنان ايستادهايم. اما گاه در زندگي اجتماعي خودمان، كارهايي ميكنيم كه حقيقتا مايه سرافكندگي است و به هيچوجه با كردار و رفتار و پيشينه ملت با عظمتي چون ما جمع نميآيد. خود ما آنقدر از اين امور، خجالتزده هستيم كه ترجيح ميدهيم درباره آن سكوت كنيم يا تقصير را به گردن عوامل ديگر بيندازيم.
رفتار ترافيكي ما جدا مايه سرافكندگي است. به شيوه رانندگي ما نگاه كنيد. ببينيد اين راه و رسم تا چه ميزان سبب زشتي شهرها، اتلاف سرمايههاي ملي و حتي مرگ و مير هزاران نفر از مردم ما شده (و ميشود)؟ ولي واقعيت در مورد تلفات جادههاي ايران قطعا نقص فني پرايد و بيكيفيتي خودروها نيست. بينظمي و عدم تقيد به قانون و ادب ترافيكي، «زرنگي» كردنهاي مرسوم و شايع براي جلو افتادن از صف خودروها، بيترتيبي و بدي خطكشيهاي ترافيكي خيابانها و جادهها، علل اصلي تصادف در ايران هستند.
انصاف بدهيد، اگر رانندگان همين خودروهاي بيكيفيت با سرعت مطمئنه برانند و خطكشيها و قواعد راهنمايي و رانندگي را به كار ببندند، اگر از «زرنگ بازي» و ويراژ دادن و سبقتهاي بيجا و بيحساب دست بردارند، باز هم با رقم وحشتناك ۲۸ هزار نفر كشته در سوانح رانندگي آن هم فقط در يكسال (۱۳۹۷) مواجه هستيم؟
ديواري كوتاهتر و موجودي بيزبانتر از پرايد پيدا نكردهايم كه آن را قاتل اصلي جادهها معرفي كنيم. اما واقعيت اين است كه ما ايرانيان مقيد به آداب ترافيكي نيستيم و اين موضوع بايد مايه سرافكندگي ما باشد. اولين خودرو در سال ۱۲۷۹ به سفارش مظفرالدينشاه به كشور وارد شد. يعني حدود ۱۲۰ سال از ورود اولين ماشين سواري به ايران ميگذرد، در طول اين يك قرن و خردهاي، اما ما پيشرفت چنداني در استفاده از اين وسيله نداشتهايم. عكسها و فيلمهاي 6۰ - 5۰ سال پيش خيابانهاي ايران را ببينيد، همين آشفتگي و بيترتيبي امروز، آن موقع هم كما و بيش برقرار بوده.
زرنگي كردنها و بياعتنايي به حق ديگران، خشونت بيحد و حصر و فحاشي و ناسزاگويي صحنههاي تكراري و هميشگي ترافيك ما هستند. رفتار غيرقابل فهم موتورسواران متخلف را هم به اين بيترتيبيها اضافه كنيد. آنهايي كه همه معبرهاي شهر را جولانگاه خود ميكنند و به سواره و پياده رحمي ندارند. در اين بينظمي رانندگان و راكبين موتورها مهمترين مقصران و مسببان اصلي حوادث هستند. اما خيابانها و جادههاي ما از حيث خطكشي و روشنايي و گاردريل و ديگر تجهيزات هم دچار ضعف هستند. از خير جادهها بگذريم، در همين تهران نگاه كنيد و ببينيد كه چه تعداد از بزرگراههاي ما فاقد خطكشي مرتب و منظم و آسفالت صاف و بيچاله هستند؟ چند تقاطع مهم شهر خطكشي و نقطه ايستهايشان پاك شدهاند؟ در طول خياباني مانند مطهري و بهشتي بعد از هر تقاطع امتداد خطوط عوض ميشوند، يعني اگر رانندهاي ملزم به راندن بين خطوط باشد لاجرم دايم به چپ و راست منحرف ميشود. گاهي راننده مقيد به قانون خطي پيدا نميكند كه پشت آن بايستد يا در بين آن حركت كند. شايد مشكل به وجدان كاري برخي پيمانكاران شهرداري و ناظران آن برميگردد.
بسياري حل مشكل رفتار ترافيكي را در فرهنگسازي جستوجو ميكنند. سينما به عنوان يكي از موثرترين رسانهها بر فرهنگ عمومي چه ميزان كار در اين موضوع انجام داده؟ هيچ. بايد گفت سينما و تلويزيون و رسانههاي تصويري نه تنها كاري انجام ندادهاند، بلكه به بيقيدي ترافيكي دامن هم زدهاند. در هيچ فيلمي، در هيچ سريالي شما نميبينيد كه خودروها از بين خطوط حركت كنند. نميبينيد كه قهرمان داستان، مقيد به رانندگي قانوني باشد. هميشه خودروها از وسط خطوط - و نه بين آنها - رد ميشوند، ماشينها را در جاي نامربوط و وسط خيابان پارك ميكنند و مانند اينها. شايد سازندگان خود آگاه و مقيد به چنين اصولي نيستند كه لاجرم همين ميشود كه هست؟ رسانههاي مكتوب هم رغبت چنداني به كار روي اين موضوع ندارند. چون متاسفانه بسياري از اهل مطبوعات هم اخلاق و رفتار ترافيكي برايشان مهم نيست. عجبا كه حتي بسياري از افراد فرهيخته و با فرهنگ ما پشت فرمان ماشين كه مينشينند، تغيير جايگاه ميدهند و تبديل به آدمي خشن و بيگذشت با زباني تند ميشوند و احترام به قوانين را لازم نميدانند و هر جا بتوانند با زرنگي اندكي خود را جلو مياندازند. درد است كه بگوييم ما نتوانستهايم ماشين را افسار بزنيم و به آن رفتاري انساني و آرام و مهربانانه بدهيم. ما سكان هدايت را به ماشين سپردهايم و رام و مسحور و مسخر آن شدهايم. ماشين با داغي و سرعت و جوش و خروش ما را به دنبال خود كشيده و برده. در رفتار ترافيكي ما، ديگر انسان، موضوع اصلي نيست، چون همه جا به تسخير خودروها درآمده جايي باقي نمانده.