حياتوحش و مراكز تجاري
حميدرضا ميرزاده
وانتبارهاي رديف شده جلوي كلينيك حياتوحش پارك پرديسان كافي بود تا صداي اعتراض علاقهمندان به حياتوحش را درآورد. تصميم بر اين بود كه حيوانات موجود در تنها كلينيك تخصصي بازپروري حياتوحش در كشور به باغوحش باراجين در قزوين منتقل شوند.باراجين از چندي پيش كار احداث بيمارستان دامپزشكي را آغاز كرده بود و زمزمههايي هم بود كه قرار است تبديل به يكي از پايگاههاي درماني و بازپروري حياتوحش در كشور شود؛ در واقع وجود مراكز بازپروري مجهز و متعدد در سراسر كشور، امري لازم و مهم است، چراكه حيوانات وحشي آسيبديده در تصادفات جادهاي، ضبط شده از متخلفان يا آنها كه به دلايل مختلف از طبيعت جدا شدهاند را ميتوان در اسرع وقت درمان كرد و پس از آمادهسازي علمي براي معرفي مجدد به طبيعت، آنها را به طبيعت بازگرداند. اينكه چرا تنها مركز تخصصي بازپروري حياتوحش در پارك پرديسان از كمبود برخي امكانات رنج ميبرد، به همان داستان طولاني بودجههاي پايين سازمان حفاظت محيط زيست بازميگردد. اما همين مركز اين توان را داشت تا با بهترين مراكز دانشگاهي و كلينيكي تعاملي دوسويه برقرار كند. اما گذشته از كوتاهي دولت در تامين بودجههاي نه چندان زياد حفاظت حياتوحش، مورد ديگري كه در اين انتقال باعث نگراني است، سپردن امور بازپروري حياتوحش به مركزي تجاري-تفريحي است؛ مركزي كه به گواه ويديوهاي منتشر شده در شبكههاي اجتماعي و تجربههاي پيشين، چندان به دنبال معرفي مجدد گونهها به طبيعت نيست. آنچه از تصاوير منتشر شده از اين باغوحش استنباط ميشود، آن است كه تخصص صاحبان و كاركنان آن ايجاد انس و الفت بين انسان و جانوران وحشي است. بهگونهاي كه تصاوير در آغوش گرفتن شير و ببر بالغ و بازي كودكانه يك خرس با صاحب اين باغوحش، مشهور است. اين دقيقا همان تخصصي است كه «نبايد» در يك مركز بازپروري به كار گرفت! تخصصي كه حاصل آن، اصطلاحا «دستي شدن» حيواناتي است كه قرار است به طبيعت بازگردند. هدف مراكز بازپروري، بازگرداندن استقلال به حيوانات و حذف وابستگي موقتي آنها به انسان در مدتي است كه از طبيعت جدا شدهاند. در مراكز بازپروري، گاهي دور قفس حيوان با پردههايي محصور ميشود تا حيوان در دوران نقاهت و بازپروري كمتر انسان ببيند. حتي در مواردي غذاي حيوان نيز بهگونهاي به قفس منتقل ميشود كه حيوان متوجه متصدي قفس نشود. اين پروسه، به حيوان كمك ميكند تا زودتر توانايي بازگشت به طبيعت و زندگي مستقل و وحشي را داشته باشد اما آنچه در باراجين رخ ميدهد را ميتوان تلاشي براي آشنايي و آشتي مردم جامعه با حياتوحش دانست. اما آنچه هدف يك مركز بازپروري است، چيزي كاملا متفاوت، علمي و فني است. از سوي ديگر مركز پرديسان اين نقطه قوت را داشت كه از حضور حياتوحش درون آن، عوايد تجاري كسب نميشد و تنها يك وظيفه بر عهده اين مركز بود و آن، درمان و بازپروري حياتوحش بود. همين واقعيت باعث شده بود بسياري از حيواناتي كه از نظر اقتصادي داراي ارزش زياد بودند يا سوژهاي مناسب براي قاچاق حياتوحش محسوب ميشدند با اطمينان زياد به اين مركز سپرده شوند و نظارت قوي سازمان حفاظت محيط زيست و مراجع و دفاتر نظارتي ديگر اجازه هيچ تخلفي را نميداد. حال آنكه با تعطيلي اين مركز، عملا تمامي گونههاي آسيبديده و نيازمند بازپروري بايد به مراكز غيردولتي ارسال شوند و همين، نظارتها را با دشواري روبهرو ميكند. وجود چند مركز قدرتمند درمان و بازپروري در سراسر كشور امري مهم و اساسي در مديريت حياتوحش است، اما اين مراكز نبايد كاركردهاي تجاري داشته باشند و از طرفي نبايد نظارت دستگاه متولي بر آنها ضعيف باشد. دستكم بايد مركزي دولتي و تحت نظارت وجود داشته باشد تا جانوران ويژه و هدف قاچاق حياتوحش تنها در اين مراكز درمان شوند. تعطيلي مركز پرديسان كار بازپروري حياتوحش را با مشكلات جديدي روبهرو خواهد كرد.