بازي ايرانشناسي و فضاي مجازي
عليرضا حيدري
هنگام تخصصگرايي و تقليلگرايي - به غلط يا درست بودن اين دو جريان كاري ندارم- كه كسي حق ندارد در مهندسي ساختمان، پزشكي، رياضيات، شيمي، فيزيك، زيستشناسي، مديريت مالي و آگاهيهاي نظري در حوزه سينما و تئاتر، موسيقي و نقاشي و ساير علوم و فنون ورود كند، مگر آنكه در آن حوزهها تخصص و مدرك و پيشينه روشني داشته باشد، در فضاي مجازي، علوم انساني مظلوم و زبانشناسي و ايرانشناسي صغير و يتيم هستند. بيسرپناهترين بخش هم تاريخ و فرهنگ ايران باستان است.
در ميان اين بازي خندهدار و گاه تهوعآورِ مجازي، هر يك از ما هم رسالتي داريم؛ گاه به تاريخ ايران باستان ميتازيم تا حقوق قوميت خود را بازستانيم (و شگفتا كه قوميتمان ايراني است)، به اسلام ميتازيم (و عجبا كه خود و نزديكانمان مسلمانيم). هر روز هم چون بازيهاي كامپيوتري نسخهاي را بهروز رساني ميكنيم. مثلا يك روز ميگوييم اعراب در 1400 قبل به ما پارس گفتند تا پارس كردن را به ما نسبت دهند! عجيب آنكه نميدانيم واژه پارس (پارسي: اهل فارس) دستِكم پيشينه مكتوب 2500ساله دارد. يك روز ديگر با بيرون زدن رگ تركگراييمان ميگوييم كورش به دست ماساژاتهايي كشته شد عجيب آنكه نميدانيم بر پايه همه تحقيقات علمي و مستند ماساژاتها دستهاي از سكاها هستند و آريايي. يك روز ديگر خون آرياييمان به جوش ميآيد كه چرا مختار تازي تازيزاده فرزند فاتح ايران سريالش ساخته و كرارا پخش ميشود و عجيب آنكه نميدانيم نياكان ايراني ما با قيام مختار عليه قاتلان
امام حسين(ع) توانستند بخشي از غرور شكستهشان را ترميم كنند و بازيابند. رسالتهاي خندهدارمان بيپايان است و به همين اندك بسنده ميكنم. باري، در اين ميانه، اغلب ما ارسالكنندگان پيامهاي حاكي از مدعاهاي دروغين و غلط در اين حوزه هستيم و اندكي تحقيق نميكنيم كه فلان سخن درست است يا نه؟
وضعيت وقتي اسفناكتر ميشود كه گمان ميكنيم با انگليسي شدن زبان يك مطلب يا فيلم كوتاه، آن محتوا مستند است. مخصوصا كه با الصاق پرچم شير و خورشيد به پايان چنين فيلمهاي كوتاهي، رگ آرياييگري و سلطنتطلبي و انديشههاي پانايرانيستي منفي در ما ميجنبد؛ چون سعدي ديگر نيستيم كه ميگويد: دلايل قوي بايد و معنوي/ نه رگهاي گردن به حجت قوي.
پس جايگزين آن انديشه پوياي سعدي سخنان سخيفي ميشود كه بازگويياش لطفي ندارد چنين فضا و ساختار و محتواي تهوعبرانگيزي، رنگ غالبِ شبكههاي مجازي چون تلگرام و اينستاگرام و... در حوزه ايرانشناسي، زبانهاي باستاني ايران و تاريخ و فرهنگ ايران باستان است. سخن كوتاه آنكه: شاهنشاهي باستاني ايران از ماد تا ساساني نه بهشت موعود و گمشده ما ايرانيان امروز است و نه درك اسفلِالسافلينِ ظلم! در تاريخ ايران باستان
به دنبال معصوم نباشيم، نه كسي عادل مطلق است چون كسري (كه اين يكي ظلمش اشد و اكثر از عدلش بود) و نه كسي كبير مطلق، چون كورش و نه خونخوار و ظالم و جاهل مطلق، چون خشايارشا در فيلم سيصد و ديگراني از اين دست. همينطور نه زبان فارسي تنها زبان ايراني است و نه ديگر زبانهاي ايران چون عربي خوزستان و تركي آذربايجان و بلوچي و زبانهاي كردي و اورامي و تركمني و گيلكي و... لهجههايي كماهميت هستند، بلكه همه و همه بخشهاي مهمي هستند از فرهنگ گسترده، متنوع، پيوسته و نه لزوما متمركز و مانند هم. اينها، زبانها و فرهنگهايي كهن و مستحكمند و از آنِ ايران عزيز!
به اميد گام برداشتن بر طريق عدالت و صراط مستقيمِ امّت وسط!