درسهاي لردگان
عباس عبدي
اتفاقات و درگيريهاي لردگان را بايد در ادامه رويدادهاي قبلي در سالهاي اخير و حتي تا حدي تاريخيتر نگاه كرد. اين يادداشت در مقام توضيح بخشي از ابعاد آن است. ابتدا به نظر ميرسد كه ادعاي رسمي وزارت بهداشت درباره علت شيوع ايدز يا ويروس اچآيوي در روستاي مزبور قابل قبولتر از ادعاهاي غيررسمي آن باشد. بعيد است كه ادعاهاي مطرح شده ميان افراد محلي درباره خطاي انساني يا اقدام آگاهانه در آلوده كردن مردم قرين به صحت باشد. در هر حال اينها نكاتي است كه قابل اثبات و رد است و بايد منتظر گزارشهاي رسمي و متقن بود تا قضاوت قطعي كرد. با اين حال به چند نكته بايد اشاره كرد.
1- حدود 30 سال پيش اولين مورد ايدز در ايران ديده شد ولي چنان فضايي عليه ايدز راه افتاده بود كه گويي اين بيماري، عذاب و بلاي آسماني است كه فقط براي افراد و جوامع فاسد نازل شده است و امريكاييها هستند كه در حال پرداخت صورتحساب اين گونه گناهان خود هستند. ايدز را آنچنان تابو كردند كه حتي اقرار به وجود يك موردش در جامعه ايران نيز پذيرفتني نمينمود، چه رسد به اينكه به مردم آموزش دهند تا دچار اين بيماري نشوند. آن گونه مواجهه نادرست با ايدز، موجب ناديده گرفتن آن و در نتيجه رشد غيرمنتظره آن در ايران شد و در شرايط شيوع اعتياد در ايران و استفاده از سرنگهاي مشترك يك جهش افزايشي را در آمار ايدز ديديم. اثرات آن نحوه برخورد هنوز هم هست كه شاهدش در محرمانه كردن آمار و اصل بيماري ايدز در يك روستا و پنهان كردن بيماري از سوي مردم يا كوشش براي انداختن مسووليت به گردن استفاده از سرنگ آلوده است.
آن سياست منجر به همراه كردن بدنامي با داشتن بيماري ايدز شد و روند پيشگيري و درمان را با اختلال مواجه كرد؛ در حالي كه بسياري از افراد ايدزي هيچ گناهي ندارند و فقط چوب اين طرز تفكر را ميخورند. بيش از اينكه از اين بيماري زجر بكشند از برچسب خوردن آن در عذاب هستند. از همان زمان بارها تذكر داده شد كه ايدز را تابو نكنيد كه زيان خواهيم ديد.
2- نتيجه برخورد نادرست با اين بيماري موجب غفلت از آموزش درباره ايدز و شيوههاي پيشگيري از آن شد كه هزينههاي جبرانناپذيري را براي كشور داشته است. نمونهاش جلوگيري از توزيع سرنگ مجاني ميان معتادان است كه يك مقام مهم سابق كه مرحوم شد عامل اين امر بود. گويي كه اين را اتلاف منابع ميديد. ميپرسيدند كه چرا به معتادان سرنگ مجاني داده شود؟! يا كوشش براي جلوگيري از آموزش مربوط به ايدز در نظام آموزشي كشور را اكنون و در حوادث لردگان شاهديم كه چگونه مردم چوب فقدان آموزش را ميخورند و در يك محيط بسته روستايي به يكباره شاهد تعداد قابل توجهي مبتلا به ايدز هستيم. آن مشكل فرهنگي و اين مشكل آموزشي با يكديگر جمع ميشوند و يك فضاي غبارآلود را در مواجهه با مساله ايجاد ميكنند.
3- در كنار اينها، فقدان رابطه منظم و نهادمند ميان مردم و حكومت واجد اهميت است. اگر چنانچه مردم يك روستا و يك شهر نهادهاي مردمي و قابل قبول خود را داشته باشند، به طور طبيعي در هر مسالهاي ميتوانند از طريق آن نهاد مطالبات و مشكلات خود را به صورت مدني با دولت طرح كرده و پاسخ لازم را بگيرند، نه اينكه اولين اقدام اعتراضي آنان، حمله و هجوم به ساختمان دولتي مورد نظر باشد. انجمنها و نهادهاي مردمي قدرتمند و به رسميت شناخته شده، همه مسائل و مشكلات را با گفتوگو و تفاهم حل خواهند كرد و خواستههاي مردم را در يك چارچوب مدني به دولت منتقل ميكنند. اگر ادعاهاي وزارت بهداشت در مورد موضوع لردگان درست باشد كه به نظر ميرسد درست باشد، اين ايراد برجستهتر خواهد بود كه چرا نتوانستند يك رابطه منطقي و متوازن با مردم ذينفع برقرار كنند تا كار به اينجا كشيده نشود؟
4- اظهارنظر مقامات ايراني در موضوعات خارج از حوزه صلاحيتي آنان ريشه بخش مهمي از تنشها است. از نظر مردم حكومت يك كل پيوسته است. فرقي ميان دستگاه قضايي و اجرايي و مجلس نميبينند. اگر يكي از اين مقامات به نادرست به امري اقرار كند، همه مردم آن را ميپذيرند و ديگر امكان اصلاح آن نظر، وجود نخواهد داشت. وظيفه مسوولان است كه در چارچوب وظايف خود سخن بگويند و در اين گونه موارد خاص، حتما يك سخنگوي صاحب صلاحيت تعيين كنند و اجازه ندهند كه تعارضات در اظهارات آنان منشأ اغتشاش فكري مردم و تشديد بحران شود.
5- يكي از رفتارهاي شايع در مديريت مشكلات در ايران، امنيتي كردن و در نتيجه محرمانه كردن امور است. به طوري كه آن را از مدار تصميمات مدني و عادي خارج ميكند. حتي اگر عدهاي فرصتطلب و ضدانقلاب از اين رويدادها سوءاستفاده كنند، اين امر دليل نميشود كه ما نيز در بازي آنها وارد شويم و فضا را امنيتي كنيم. امنيتي كردن مساله آن را از مدار تفاهم و گفتوگو خارج ميكند و اين خواست مخالفان است. يك مديريت آگاه سعي ميكند كه حتي مسائل امنيتي را نيز در قالبهاي عادي حل و فصل كند، نه آنكه مسائل عادي را در چارچوب امنيتي حل كند. حل و فصل عادي مسائل زمانبر است و حوصله ميخواهد، ولي نتايج آن پايدار و به دور از كينه و نفرت خواهد بود.
6- يك مورد ديگر كه به طور مختصر اشاره ميكنم و بايد دقيقتر به آن پرداخت آثار و تبعات بلندمدت سياستهاي نادرست است. سياستهاي نادرست اجتماعي مثل ايدز است حداقل چند سال اثرات منفي خود را نشان نميدهد. ولي هنگامي كه نشان داد در اين مرحله رفع عوارض آن بسيار پرهزينه و حتي ناممكن است. براي نمونه طي دو دهه گذشته همواره نسبت به سياستهاي غلط پيمانكاران در عسلويه اعتراض ميشد و نحوه زندگي كارگران مهاجر و موقت در آنجا مورد اعتراض جدي جامعهشناسان بود. ولي هيچگاه كسي زحمت اين را به خود نميداد كه اين وضعيت آسيبزا را در آنجا اصلاح كند. وضعيت روستاي مهاجرفرست از جمله اين روستاها گوشهاي از عوارض ناهنجاريهايي است كه پس از 10 سال خود را نشان داده است. لطفا به روستاهاي ديگر هم توجه كنيد پيش از آنكه دچار مشكلات چنارمحمودي شوند.