هزار و يك شب خاورميانه
سيدعلي موجاني
عصر يكي از آخرين روزهاي پاييز ۱۳۹۲، هنگاميكه در بغداد مراحل پژوهش و جمعآوري اطلاعات مرتبط با ويراست دوم «فرهنگ رجال و خاندانهاي معاصر عراق» موضوع سفر قرار گرفته بود، در قهوهخانه شاه بندر و هنگام گفتوگو با يكي از زعماي سامراء مشخص شد كسي كه خود را «البغدادي» نام نهاده، به واقع ابراهيم عواد البدري الرضوي الحسيني السامرايي نام دارد كه از تيره آلبومحمد عشيره بدريون سامراء است. خليفه ابراهيم تنها چند ماه بعد بنياد خلافتي را گذاشت كه هفتاد سال پيش از آن يك ديپلمات ايراني از پشت ابرهاي تيره لندن روزهاي پس از جنگ دوم، نشان از آن داده بود: «آنها هميشه خواب امپراتوري عظيم عربي را ميبينند كه بسط قدرت خلافت عباسي بغداد و خلافت اموي دمشق و خلافت فاطمي مصر را به عنوان خلافت زنده كند.» خليفه ابوبكر بغدادي، بيشك در ساخت آنچه نويد داد ناباورانه توفيقي شگرف را تجربه كرد. دو دليل در بروز اين شرايط موثر بود. نخست سرخوردگي همه لايهها و گرايشهاي سياسي، فكري، اجتماعي حتي اعتقادي دنياي اهل سنت و ديگر، تبعات ضربات سهمگين و كمحاصل ائتلافهاي غربي بر آنچه طالبان و القاعده و بنيادگرايي اسلامي نام گرفته بودند؛ اشكالي كه در ماهيت بيشتر معلول رويكرد نامتوازن غرب به تحولات سرزمينهاي اسلامي و هدايت اين شبكهها به كشاكشهاي سياسي و اعتقادي بودند. چنانچه گوشهاي دونالد ترامپ كلمات فيلم صامتي را كه در اتاق جنگ امريكا پخش شده، درست شنيده باشد، شش سال پس از ظهور خليفه و خلافتش، ابراهيم عواد در پس يك سلسله تبادلات اطلاعاتي ميان جهادي كه در روي زمين به نزاعي سخت در ماههاي اخير مشغول بودند، كشته شده است. در كمال ناباوري، اين خبر شوك ايجاد نكرد. حتي خود ترامپ كه ساعتها قبل از اعلام جزييات از يك رويداد بزرگ سخن گفته بود، وقتي درباره جزييات اين رويداد داستانسرايي كرد، اصل خبر سوخته بود و همه ميدانستند موضوع چيست و حواشي سخنان وي هم مبناي گريه و زاري خليفه در انتهاي تونل و پيش از مرگ، هم بيخردي خوانده شد و هم به سخره گرفته شد. با اين همه به مصداق «كلام الملولك، ملوك الكلام» از ترامپ كه در سخن گفتن به زبان اهالي امريكا دلرباييها دارد، جاي گلايه نيست كه اين بيانش هم در نوع خود بيسابقه است. ترامپ از تركيه و كردهايي كه روي زمين با يكديگر ميجنگند از باب همكاري تشكر كرد و به سپاس از عراق و روسيه در اين همدستي برخاست. آيا اين ادبيات شخص اول امريكا خبط اطلاعاتي بود؟
به باورم براي پاسخ به اين پرسش بايد دو مسير متفاوت را پيمود و با يك برش زماني، يعني به قبل و بعد زمان واقعه توجه داشت.
الف - تا زمان واقعه
٭ دونالد ترامپ كمتر از دوماه پيش با اعلام خبر خروج سريع نيروهاي امريكا از سوريه موجي از انتقادات را در داخل هيات حاكمه ايالات متحده رقم زد كه طي آن نه فقط دموكراتها و جمهوريخواهان، حتي بخشي از مسوولان دفاعي و نظامي برآشفتند و سخن گفتند. اگر به اين رفتارها نگريسته شود ميتوان پنداشت اين نشانه با ادعاهاي امريكاييها و ديگران چون كردها كه ميگويند بيش از چندماه بود البغدادي در رصد اطلاعاتي ايشان بوده، تناسب ندارد، چه اگر چنين بود ترامپ كم حوصله همان روز كه خارج شد در برابر موج انتقادات خبر از يك نشانه و احتمال رويدادي قريبالوقوع را ميداد يا لااقل ۶۰ روزي صبر ميكرد تا عمليات نتيجه دهد و فرمان خروج با طعم پيروزي به مذاق امريكاييان چشانده شود و نه با بوي فرار.
٭ تركيه كمتر از يكماه پيش با آغاز عمليات چشمه صلح و شعار مبارزه با تروريسم عليه مناطق شرق سوريه، خيمه سنگين نظامي خود را در فاصله خابور تا فرات برافراشت. آنكارا به دليل اين تعرض فشار سنگيني براي اين رويكرد متحمل و متهم به نسلكشي در زير لعاب مبارزه با تروريسم شد. اين عمليات ضد تروريسم در بخش كردي مرز با سوريه در شرايطي شروع شد كه در بخش عربي سياست قطع شريانهاي گروههاي تروريستي متنوع در جدار مرزي چندان مطمع نظر نبود. براين اساس خبر حضور البغدادي در جوار مرزهاي تركيه و ناحيه ادلب كه سخت مورد توجه ارتش آن كشور بود آن هم براي دورهاي بلند ميتوانست اصالت حكايت نبرد عليه تروريسم را سخت به چالش گرفته و در نهايت بر نيات اين كشور در حفظ امنيت نوار مرزهاي خود از نفوذ تروريستها خلل وارد سازد، پس تركيه هم اگر از اين آمد و شدهاي اطلاعاتي و احتمالي آگاهي داشت به يقين، عقل حكم ميكرد قبل از عمليات در بخش كردي مرز، اين تبادل اطلاعاتي را انجام ميداد و حتي رسانهاي ميساخت تا با انگ «كردستيزي و نژاد پرستي» روبهرو نشود و روابط خارجي و اقتصادش در يك ماه اخير به دليل چالش با واشنگتن ناپايدار نشود.
٭ اين نگرش تحليلي براي كردهاي سوري كه داعيه اشراف اطلاعاتي ۵ ماهه بر مخفيگاه خليفه را مطرح و درز آن به طرف امريكايي طي يك ماه قبل را هنر خويش دانستند هم واجد معناي ديگر است. در حقيقت، اگر چنين بوده خرد حكم ميراند وقتي ترامپ يكماه قبل (زمان مورد اشاره كردها)، موضع ميگرفت كردها بايد براي امنيت خود چاره كنند، آنها بايد سياستي خردمندانهتر پيش ميگرفتند نه اينكه صيد را به صياد به ثمن بخس بفروشند، چه حداقل ممكن بود از آن براي برگرداندن انگشت اتهام حمايت از تروريسم به تركيه كه در منطقه امن تحتالحمايه ارتش آن كشور، ادلب چنين شخصي سكني گزيده بهرهها جسته و بر هزينه سياسي و رواني افكار عمومي عليه آنكارا بيفزايند و بدين سهولت تنها با يك درز اطلاعاتي «چشمه صلح آك سرا» را در همان زمان جوشش ميخشكاندند.
٭ اينگونه ترديد در مدعا براي دولت عراق هم كه در اين يك ماه و اندي اخير به دلايل بيشمار زير بار موج التهابات داخلي كمر خم كرده و شرايطش هر روز پيچيده و پيچيدهتر ميشود، ميتواند صادق باشد. بغداد هم در اين هياهو مدعي ديگري شد بر همكاري اطلاعاتي با امريكا براي پايان دادن به تاريخ اين جرثومه جنايت عليه ملت و كشور عراق. با اين همه هويدا نيست از چه جهت خبري كه ميتوانست در بعد داخلي نشانه اقتدار و تحكيم پايههاي اطلاعاتي دولت، يا التيام بخش زخم عميق داعش بر گرده ملت و چه بسا نويدبخش عصر تازهاي در حيات كشور گردد، مورد بهرهبرداري مناسب سكنه منطقه خضراء بغداد قرار نگيرد؟ آيا غير از اين بود كه ميشد با اين خبر باب يادآوري روزهاي سخت سالهاي اخير و سهم سترگ قهرماناني كه عليه داعش جنگيدند تا امنيت عراق تضمين شود را در خاطر نسيان زده عراقيها احيا كرد و مانع از آن شد عناصري مشكوك، امثال «وسام العلياوي» كه مصداق آن دلاوريها بودند را در برابر دوربين به قتل رسانده و رشته امور انتطام كشور و قوام دولت را چنين كه شاهديم بگسلند؟
٭ از ميان اين جمع تحسين شده توسط ترامپ، تنها بخشي از سيستم متمركز روسيه بود كه با شگفتي و برخلاف سنت مالوف «يك سخني» در نظام روسيه در اصل خبر ترديد نشان داد! مقامات دفاعي اين كشور گفتند كه منابع نظامي ما نشاني از پروازهاي بالگردهاي امريكايي براي اين عمليات ندارند و جزييات متناقض از سوي تعداد كشورهاي درگير در اين عمليات را موجب ترديد در اصل روايت برشمردند. با اين همه وقتي ترديد دامن خود روسها را گرفت كه پسكوف سخنگوي كرملين برخلاف كوناشنكوف سخنگوي وزارت دفاع همان كشور ابراز موضع كرد كه خير «بالگردهاي ايالات متحده به پرواز درآمده ولي به شرط تاييد خبر مرگ خليفه ميتوان از سهم جدي امريكا در مبارزه با تروريسم ياد كرد»! دريك نگاه، مطالعه اين نشانهها حكايتي روشن را در برابر اهل معنا ميگشايد كه به همان ميزاني كه گوشهاي تيز ترامپ صداي ضجه و ناله البغدادي داخل تونلي كه سگي او را دنبال ميكرده، شنيده و داستانسرايي ناشيانه و خيالي در مقابل رسانهها كرده، ديگران هم يا از سر ذوقزدگي يا اقتضاي خروج از باتلاقي كه در آن فرو افتادند، بلم زهوار دررفته خود را پشت قايق ترامپ بسته به دنبال جزيره ناكجا آباد امريكايي در درياي توفان زده خاورميانه شراع بركشيدهاند تا در اين گردابي كه افق را تيره ميكند موجسواري كنند. براي اهل ايران زمين با دانش تاريخي از منطقه، رفتار و رويههايي چنين يادآور سخن نغز بيهقي است در توصيف رويه بوسهل زوزني كه در قصه بردار كردن حسنك وزير در خصال آن خواجه نبشت: «اما شرارت و زعارتي درطبع وي موكد شد و بهآن شرارت دلسوزي نداشت و هميشه چشم نهاده بودي تا پادشاهي بزرگ و جبار بر چاكري خشم گرفتي و آن چاكر را لت زدي و فرو گرفتي، اين مرد از كرانه بجستي و فرصتي جستي و تضريب كردي و المي بزرگ بدين چاكر رسانيدي و آنگاه لاف زدي كه: فلان را من فرو گرفتم. و اگر چنين كارها كرد كيفر ديد و چشيد و خردمندان دانستندي كه نه چنانست و سري ميجنبانيدندي و پوشيده خنده ميزدندي كه نه چنانست.»
ب - از زمان واقعه
با دقت در گزارههاي فوق به نظر ميرسد البغدادي بهاي ثمني ديگر بود. در واقع تاريخ مصرف خليفه هنگامي تمام شد كه نوار ويدئويي ارديبهشت امسال پيامي تازه داد. او عنوان ولايت آناتول كه در نقشههاي انتشار يافته، قلمرو داعش معرفي شده بود را در اين ويدئو و در مقابل دوربين الاعماق با عنواني تازه يعني «پرونده تركيه» جابهجا كرده بود. داعيه برخاسته در موصل كه با كسب امكانات لجستيك چون لندكروزهاي متحدالشكل و هدايت سرويسهاي غربي در برخي مقاطع از دوره خود بساط خلافتي تازه را برپا ساخته بود، با وجود فروافتادن از اسب در مآواي ادلب پناه جسته و مترصد فرصتي تازه بود، با اين همه او شايد نميدانست با اين ويدئو ديگر ممكن است بهاي سابقش را نداشته باشد و دور نيست از سر اقتضا در اين خاورميانه محنتزده زودتر از موعد معامله شود. با اين موخره، بازگشت به ابتداي متن و بررسي اينكه سهم اين مربع اطلاعاتي تركيبي مورد تحسين ترامپ يعني كردها، عراقيها، روسها و تركها در ماجرا چه ميتوانسته باشد؟ ديگر نه از سر تحليل و بل «تخيل» مناسب ميتواند باشد. اينجا شايد بتوان ذهن سركش را در دنياي هزار و يك شبي به جولان درآورد و اين قصه دراز را با فرازي ديگر به شكل حكايتهاي كهن چنين تمام كرد كه: نقل است با حمله تركيه و رهايي عناصر مهمي از داعش از سوي كردها، تماسي با خليفه در حالي برقرار شد كه سوژه (ابوبكر بغدادي) هم توسط عراقيها و هم كردها رصد ميشد. نقطه تماس منطقه امن «ادلب» بود و مناسبات آنكارا و واشنگتن در اين زمان حساس بس تيره، لذا هر تحرك عملياتي در اين منطقه كه روسها هم در حاشيه آن از طرسوس به نظاره بودند، بيهماهنگي عاقلانه نميتوانست باشد، خط تماس با آنها به تماسهاي مهمتر در قالب مسكو و آنكارا براي حل مساله كردي دامن زد و در نهايت تمام.