درباره نمايش « هفت پرده» به كارگرداني ميكاييل شهرستاني
هفت پرده خلاق
قطبالدين صادقي
اكبر رادي را بايد درامنويسي خوشبخت دانست. زيرا روي آوردن به آثار او پس از درگذشتش حتي بيشتر از زمان زندگاني اوست؛ و اين را بايد نشاندهنده پويايي آثار و تداوم نام او دانست.
اجراي «هفت پرده» آخرين اثري از رادي بود كه در مهر و آبان امسال در تالار چهارسوي تئاتر شهر بر صحنه رفت. اين نمايش تجربه تازهيي بود كه ميكاييل شهرستاني در مقام كارگردان بر هفت قطعه مجزا از هفت نمايشنامه مهم اكبر رادي صورت داده بود، تجربهيي كه در نوع خود منحصر به فرد است. زيرا يافتن پيوند پنهان و دراماتيك همه اين صحنههاي به ظاهر دور از هم، خود برداشتي تازه به حساب ميآيد كه دوستداران هنر نمايش را بيدرنگ به ياد برداشت «جورجيو اشترهلر»، كارگردان بزرگ ايتاليا از مجموعه نمايشنامههاي تاريخي شكسپير مياندازد كه با همين ديدگاه در پي اثبات بيرحم بودن تاريخ نسبت به قهرمانان جاهطلب شكسپير بود؛ قهرماناني كه به سختي در سوداي قدرت هستند اما هيچكدام توانايي و شايستگي نگهداري آن را ندارند.
تماشاگر اين تجربه جديد بر آثار رادي اينك بايد در پي آن باشد تا دريابد كارگردان با پيوند دوباره اين پارههاي به ظاهر پراكنده در پي چيست؟
- بيرحم بودن تاريخ و تاثير نيرومند تضادهاي اجتماعي بر جان و جهان فرد ايراني؟
- تصاويري گويا از منشور جامعهيي در حال تحول؟
- ستيز بي امان آدمهاي قرباني در برابر شرايط اجتماعي خود؟
- دفاع از اصول اخلاقي در برابر بيارزشيها؟
- گسستن پيوندهاي عاطفي در دورههاي بحراني؟
- آسيبپذير بودن جايگاه زن؟
- گرايش پنهان اما بسيار نيرومند جامعه به تحول و تازگي؟
- نمايش جامعه ايراني، بدون جانبداري خاص، در لايههاي ژرف و مردمي آن؟
-يا راز جاودانه مرگ و تنهايي آدمها؟
در اجراي «هفت پرده» كار دشوار شهرستاني دقيقا اين بود كه رادي با قلم و روايت و بصيرتش همه اين مضامين را در گستره آثارش، طي ساليان دراز به تصوير كشيده است، اكنون او بايد در زماني اندك، اثري واحد، دريافتي نو و جوي تازه، بر همه اين درونمايهها كمابيش تاكيد كند تا وحدتي معنادار به اين مونتاژ دراماتيك ببخشد: تلاشي سخت و زيبا كه از قضا كار نمايشپردازي (يا دراماتورژي) اثر جديد هم بايد همين باشد.
يعني يافتن خطي محكم و دراماتيك تا همه اين لحظات را چون دانههاي تسبيح با ساختاري يكدست و منطقي به هم پيوند دهد.
خلق شخصيت خود رادي در صحنه به هنگام انديشه و نگارش، كه اين صحنهها را چون بخشهايي از كار خلاقه و ذهنيت او جلوه ميداد، بيگمان بهترين ابتكار بود. زيرا تماشاگر لحظات گوناگون «هفت پرده» را چون تراوشات فكر و تحليلهاي اجتماعي او مينگريست، ترديد ندارم لحظات انتخابي مهم و كليدي بودند، اما مهمتر از آن پيدا كردن نوعي تداوم معنايي و پيوند ارگانيك آنها بود كه در اجرا از طريق «توالي زماني» به آنها منطق حضور داده بودند. يعني زمان به همه چيز جايگاه و معنا ميبخشد.
اگرچه گاه به نظر ميآمد همسان يا همسنگ نبودن برخي قطعات ميتواند مانع اين تداوم و پيوند باشد، اما سادگي صحنهها، يكدستي كار بازيگران و خلق جوي نوستالژيك كه چون لايهيي عميق و عاطفي همه اين عناصر را به هم پيوند ميداد، اثر را نمايشي ژرف، دلچسب و پر از صداقت جلوه ميداد. شهرستاني با تاكيد بر بيان ساده بازيگران، خطوط هندسي جابهجايي آدمها و چيدمان بيتكلف همه صحنهها در دكوري نمادين، ضرباهنگي سنجيده و دروني ايجاد كرده بود كه در هر صحنه تماشاگر را به درك و دريافتي عاطفي رهنمون ميكرد بيآنكه از ابعاد اجتماعي آن تهي باشد.
«هفت پرده» نمايشي بود كه تماشاگر ميتوانست بر صحنههاي تئاتر تهران، بدون مغلطه و تعارف، انسان، فرهنگ، جامعه و هنر ايراني را ببيند..