• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4527 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۳ آذر

جوان است، حسابش كنيد

جعفر گلابي

والله، بالله، تالله هزار بار در هزار سخنراني و مصاحبه و يادداشت و مقاله و گزارش، صاحب‌نظران و جامعه‌شناسان و روزنامه‌نگاران و سياسيون گفتند و نوشتند و هشدار دادند و انذار كردند كه كاري نكنيم و طوري نشود كه اقشار آسيب‌پذير به خيابان‌ها بيايند كه عوارض و پيامدهاي سنگين دارد، اين عوارض سنگين از نظام تا كيان كشور را در بر ‌مي‌گيرد. متاسفانه به عمق اين سخن دلسوزانه توجه نشد و چون خواستند كه پيشگيري كنند، پول‌پاشي كردند و بدتر شد و مرتبا بر شعارهاي سطحي محروم‌نوازي تكيه شد چنانچه گويي يك گرسنه مي‌تواند روي سفره خالي زن و بچه‌اش سخنان زيباي مسوولان را بگذارد! و حالا كه پولي در بساط نيست چگونه مي‌شود، مسكني به جامعه تزريق كرد تا مهلتي حاصل شود و چاره كار كنند؟ واقعيت آن است كه رسيدگي اساسي و غيرصدقه‌اي به مستضعفان كه از قضا از آرمان‌هاي انقلاب بود، كاري سخت و دشوار است و بدون داشتن اقتصادي مولد و مستحكم امكان‌پذير نيست. اهميت حياتي اين مهم اگر مورد ادراك قرار مي‌گرفت چه ‌بسا سياست‌هاي داخلي و خارجي ديگر را تحت‌الشعاع خود قرار مي‌داد و اصلي‌ترين اشتغال نظام اسلامي خشكاندن ريش‌هاي فقر و محروميت مي‌شد و از اين طريق اقتداري ريشه‌دار و پاينده به وجود مي‌آورد، اقتداري كه در صور ديگر و از طرق ديگر و در حوزه‌هاي ديگر به ‌دست‌ آوردني نيست. اكنون با حاشيه‌نشين‌ها كه در برابر تورم روز‌افزون نگراني‌شان مرتبا صعود مي‌كند چگونه مي‌توان سخن از صبر و حوصله گفت؟ آنها تا همين حالا هم صبري سترگ از خود بروز داده‌اند و با وعده‌هاي مكرر مسوولان، آه را با ناله سودا كرده‌اند. بر اين لشكر مظلوم و محق بايد ديگر اقشار محروم و حتي متوسط را افزود كه نفس‌شان به شماره افتاده است و هر ‌گونه حساب و كتاب مي‌كنند، دخل‌شان با خرج‌شان نمي‌خواند. درك اين معنا نياز به شوك اعتراضات بعد از سهميه‌بندي بنزين نداشت و عجيب است كه ساختار حجيم و پيچيده دولت و حاكميت شناخت مثمر‌ثمر و راه‌گشايي در اين زمينه از خود بروز ندادند. همين امروز از يكي از ميادين مركزي تهران عبور مي‌كردم و ديدم جواني در گوشه‌اي يك جعبه پرتقال را جلويش گذاشته و دارد مي‌فروشد...

او وانتي نبود و شايد داشتن يك وانت فرسوده برايش يك آرزو باشد، چهره روستايي هم نداشت كه اين جعبه را از ديار خود آورده و بخواهد توليد خويش را به فروش برساند. اين يك مثال كوچك است ولي ما با چه تعداد از اين جوانان كه اغلب تحصيلكرده هم هستند روبه‌رو هستيم؟ وقتي اين جوان مي‌رود از يكي از ميادين ميوه و تر‌بار اين جعبه را مي‌خرد و مي‌خواهد به جايي براي فروش برساند و كرايه‌اي كه از او مي‌خواهند دو ‌برابر شده و مي‌شنود كه گراني بنزين علت اين كرايه گران است، چگونه آسمان بر سرش خراب مي‌شود؟ با او چه مي‌توان گفت و چه مي‌توان كرد؟ آيا اگر جلوي اعتراضش را بگيريم، مشكل حل مي‌شود؟ و آيا اتفاقا بهتر نيست كه بگذاريم فرياد بكشد و گوش سنگين مسوولان ريز و درشت را باز كند؟ او هست! بر فراز همه معادلات سياسي و بين‌المللي با هر ميزان از اهميت او وجود دارد. او رسما و بدون لكنت زبان حق دارد كه سهمش را از ثروت كشور بخواهد و لقمه‌اي نان تهيه كند و به خانه ببرد. او بدون ترديد حق دارد كه از مناسبات سياسي سر در‌نياورد و اگر هم بفهمد و بداند، حق دارد قبول نداشته باشد و حق دارد رفع گرسنگي خود را در اولويت همه مسائل عالم قرار دهد. تندي با اين جوان و ميليون‌ها مثل او نه خردمندانه است و نه عادلانه و نه حتي با اصول سياست‌ورزي همخواني دارد. من كه هيچ مسووليتي ندارم از ديدن اين جوان شرم كردم، دوست داشتم بروم سرم را جلويش پايين بگيرم و بگويم كه هيچ‌كاره‌ام ولي اگر روزي با قلمم، با سخن و سكوتم به اندازه سر سوزني در به وجود آوردن اين وضع برايش شريك بوده‌ام، عذر مي‌خواهم و طلب حلاليت مي‌كنم. مسوولان اگر كاري از دستشان بر‌نمي‌آيد، اگر اين جوان و امثال او را تازه ديده‌اند و در معادلاتشان مجبور شده‌اند جايي به او بدهند حداقل مي‌توانند كه شرمگين باشند، مي‌توانند چون امام اول شيعيان بر صورت خود سيلي بزنند و نشان دهند كه درك واقعي و موثرشان آغاز شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون