اندر حكايت نام من
آلبرت كوچويي
تلفن ميزنم، ميگويم: كوچويي هستم. ميگويد: بفرماييد آقاي كچويي. ديگري ميگويد: من كوچيك شمام، بزرگيد! بفرماييد... فرمايش؟ يكي ديگر ميگويد: ما كاري با رستوران كوچيني نداشته و نداريم. اگر كسي به حساب ما خورده، خود داند! يكبار مرحومه خانم معصومه سيحون، كه در دوران خبرنگاري و نقد نقاشينويسي به ويژه براي روزنامه آيندگان مدام به ايشان زنگ ميزدم، گفتم: زنگ زده بودم بهتان نگفتند؟ گفت: شما بوديد؟ من هم فكر كردم باز كي رفته فرهاد و بلك كتس را در «كوچيني» ببيند و يك شام حسابي به حساب من خورده، به رويم نياوردم! چندين بار هم پاي تلفن در جواب اينكه «كوچويي» هستم، با شرمساري پرسيدهاند، كوچولويي؟ يكي كه ديگر سنگ تمام گذاشت و گفت: كوچاني؟ و وقتي به تكرار گفتم: كوچويي، گفت: فهميدم آقاي «كوچكي». مديري است به نام آقاي «كوچكزاده» نخستينبار به دفترشان تلفن زدم. منشيشان پرسيد: برادرشون هستيد؟
حالا آن نام با «ئي» تمام عيار فارسي به كنار كه چه به سر شناسنامه خويشان آمده، خدا داند. «كوچو»، نام طايفهاي از عشاير در روستاي «ماوانا» در مرز اروميه است. روستايي سرسبز و خيالانگيز. با انبوهي از چشمهها كه بيش از سيصد، چهارصد سال قدمت دارد. بر رشته كوهي بنا شده كه نگاه به رودخانه و درهاي سبز دارد. ماوانا، به زبان آشوري كهن به معني يخچال است. در كنار روستاي سرسبز ديگر بالولان. كوچو، طايفه بزرگي است آمده از آلقوش عراق كه ميگويند اين روستا را به صد گوسفند خريدهاند . معناي ديگر آن به آشوري يعني صد گوسفند كه بهاي خريد آن بوده. حالا عموها و عموزادههايي دارم كه هر يك در شناسنامه، نامشان به گونهاي ديگر رفته است. خانواده ما «ئي» گرفته، كوچويي شده است و بقيه كوچري داريم، كوچه داريم، كوچو داريم و دهها تركيب ديگر از نام «جد» ما كه «كوچو» بوده. در يك همايش باستانشناسي، در همين تهران به نام يك سخنران باستانشناس برخوردم كه «كوچويانس» بود. سراغش رفتم. شگفتزده شد و گفت: انگار اجداد من، از تركيه به يونان آمدهاند. شايد شما از خويشاوندان دور من باشيد!
پدر كه آدمي فرهنگي بود، پيش از شناسنامهدار شدن به شيوه عراقيها امضا ميكرد، خمو، ايشو، كوچو نام خود نام پدر و نام پدربزرگ. شناسنامهدار كه شديم، همه شديم «كوچويي» جز عموها و عموزادهها و... طايفههاي ديگر هم بودند كه از «ماوانا» به هر گوشه جهان كوچ كردند كه نامهاي غريب داشتند: جدو، بدو، بكوس، دديشو و جز اينها كه غريبتر از آن، نام خانوادگي گرفتند. مثل گورئيل كه گوريل، توي شناسنامه رفت يا آرگو كه «ازگو» شد و جز اينها. البته بسياري هم، ماوانايي نام گرفتند. اگر از هر آشوري بپرسيد اهل كجاييد؟ نام روستاي اجداديشان را ميگويند و نه شهر و كشورشان را. روستايي كه برخي از آنها، هرگز آن را نديدهاند، اما خود را اهل آن ميدانند.
از كوچويي، غريبتر، نام كوچك من است. آلبرت، نامتداولترين نام در ميان نامهاي نسل من در آشوري است كه همه در آن زمان، صاحبان نامهاي مذهبي بودند و نسلهاي بعد از من، نام «فرنگي» گرفتند. غريبترين كارت شناسايي را از فدراسيون ورزشي دارم نام من «اكبرت» ذكر شده است و جايي «اكبر» هم. البته در دوران دبيرستان، در نامهاي كه براي مجله آسياي جوان فرستادم، نام من «آلبي شا» چاپ شده است و عجيبترين آنكه نام من در يك مسابقه بينالمللي، به دليل آنكه فكر كردند، خارجي هستم، نامم را در جرگه برندگان نياوردند.
-كوچويي هستم
- بله. بفرماييد آقاي كچويي!