كمي آهستهتر
فاطمه باباخاني
من آدم ترسويي هستم؛ از ديدن يك صحنه زد و خورد خيلي سريع خودم را گم ميكنم، نميتونم فيلمهاي ترسناك را ببينم و تا مدتها درگيرشان ميشود حتي صحنههاي خشن فيلم را نميبينم، نمونهاش همين «روزي، روزگاري هاليوود» آخرين ساخته تارانتينو، به صحنههاي آخر كه رسيدم، سرم را زير پتو كردم تا صحنه كوبيدن جسم سخت به سر دختر را نبينم. ترس از كشتن يك انسان يا حيوان با وجود گرفتن گواهينامه باعث شد، سراغ رانندگي نروم. در خانه حتي ميترسم سوسريها يا همانها كه در خانههايمان سوسك صدايشان ميزنيم را بكشم. وقتي هم كه به ضرورت دمپايي روي سر يكي از دور فرود ميآيد، توان برداشتنش را ندارم. با اين مقدمه ميشود گفت كه آخرين حيواني كه كشتهام قطعا همين چند ماه پيش يا شايد سال پيش يك سوسري در آشپرخانه بوده باشد. با وجود فرض غيراخلاقي بودن شكار، آيا اين باعث ميشود در كنار كساني قرار بگيرم كه صحنههاي شكار حيات وحش را در شبكههاي اجتماعي به اشتراك ميگذارند، در مذمت شكار داد سخن ميدهند، با توهين به برخي فعالان محيط زيست و حيات وحش آنها را خون فروش، شكار فروش و... لقب ميدهند و در سطحي ديگر با نشان دادن و فيلم گرفتن از جامعه محلي، قصد دارند آنها را مجرماني خطرناك نشان دهند.
چند سال پيش جلسه سخنراني با حضور دكتر حسن نمكدوست، استاد ارتباطات در انجمن اخلاق در علوم و فناوري برگزار شد. آن روزها در جامعه بحث يكي از مجريهاي تلويزيون داغ بود كه به رغم توصيههاي مكررش به حجاب و قضاوت كردن ديگران در يكي از كشورهاي اروپايي حجاب از سر برداشته و با لباسي راحت در پاركي نشسته بود. اين عكس به موجي عليه اين مجري در جامعه دامن زد و طبيعي است كه در آن مراسم يكي از شركتكنندگان از دكتر نمكدوست درباره ابعاد رسانهاي اين موضوع سوالي بپرسد. او پاسخ داد كه اگر اين خبر به او ميرسيد قطعا آن را منتشر نميكرد، پرسشگر به او گفت آيا اين كارش بيعملي يا محافظهكاري نيست؟ او ميداند كه عكس صحيح است و رفتار متناقض مجري در اتهامزني به ديگران هم بر كسي پوشيده نيست، آيا منتشر نكردن اين عكس باعث نميشود، رفتار رياكارانه آن فرد ادامه داشته باشد؟ دكتر نمكدوست در پاسخ با در نظر گرفتن 3 رويكرد روزنامهنگاري و استدلالهاي هر كدام در نهايت عنوان كرد، راه سوم را انتخاب ميكند كه همان منتشر نكردن است. استدلال او بر اين پايه اخلاقي استوار بود كه اگر اشتباه كرده باشد چه؟ آيا آبروي ريخته يك نفر قابل برگرداندن است؟ آيا با يك عذرخواهي كار تمام ميشود؟
حال اين گفته را تعميم دهيم به دوستاني كه هر روز در شبكههاي اجتماعي دست به افشاگري ميزنند. آنها كه براي خودشان كانال تلگرامي درست ميكنند، صفحه اينستاگرام ميسازند و در آن انواع و اقسام اتهامها و هجمهها را به ديگران وارد ميكنند. در اين دست از كانال و صفحههاي اينستاگرام و... شاهد بردن اسم و رسم افراد و گاه ساكنان يك روستا، يك منطقه و... هستيم كه قاتل و جاني و شكارفروش و خون فروش و... نام برده ميشوند. آنها دوربين به دست ميگيرند، وارد جامعه محلي ميشوند و بدون اجازه از آنها فيلمبرداري ميكنند، تماس تلفني برقرار ميكنند، بدون اجازه صدا ضبط ميكنند و بعد همه اينها را تحت عنوان مدارك جرم مردم در شبكههاي اجتماعي منتشر ميكنند، هيچكس هم جلودارشان نيست. عادت كردهاند با آبرو ريختن از ديگران براي خودشان اعتباري كسب كنند. حال اگر از همين دوستان بخواهيد راهحل ارايه دهند، آن وقت مجموعهاي از ايدههاي فضايي را مطرح ميكنند كه امكان برآورده شدنشان وجود ندارد. اگر به آنها پروژه دهيد، وارد يك كار حفاظتي ميشوند و در نهايت هم نميتوانند با جامعه محلي ارتباط برقرار كنند و كنار ميكشند و شبانه براي فيلمبرداري به محل تخلف جامعه رفته و مستند ميسازند تا آن را به عنوان كشف بزرگ قرن و عاملي براي بيشتر ديده شدن با ديگران به اشتراك بگذارند. حتي آن قدر انصاف ندارند كه در نقدشان از يك موضوع، همه طرفهاي درگير را ببينند. با توجه به كينههاي شخصي يك گروه را پيدا ميكنند، همه بلاياي محيط زيست و حيات وحش را سرشان ميشكنند و در جايگاه قاضي راي صادر ميكنند. در چنين فضايي است كه اخلاق رنگ ميبازد، بياخلاقان سكان كار را به دست ميگيرند، همانها كه در نهايت جز تخريب كاري ندارند و نتيجهاش همان است كه دلسوزان و متخصصان اين حوزه سختترين روزها را تحمل ميكنند بيآنكه بدانند چرا؟