دوچرخه و مسووليتايدهها
اين تغيير رفتار و ايجاد يك فرهنگ جديد نيازمند صرف انرژي و تصميمگيري درست است؛ آن هم در شرايطي كه منابع مالي شهرداري تهران به شدت محدود است و در دوره جديد ادعا بر اين است كه نميخواهند مثل سابق با شهرفروشي به اداره پايتخت بپردازند. از طرف ديگر اوضاع مملكت به سمتي رفته كه كمتر سرمايهگذاري رغبت به حضور در عرصههاي مختلف تجاري و اقتصادي را دارد چه رسد به سرمايهگذاري در عرصه فرهنگي. حال پرسش اين است كه آيا براي فرهنگسازي در استفاده مردم از وسيله حمل و نقل پاكي چون دوچرخه امكانسنجيها و احتمال ريسك و شكست كار سنجيده شده بود؟ آيا به اين پرسش پاسخ داده شده بود كه اگر شركتي، چه بسا استارتآپي كه جوان و حتي ممكن است خام هم باشد از پس راهاندازي سامانهاي كه مردم را به استفاده از دوچرخه سوق دهد برنيامد چه بايد كرد؟ چه كسي قرار است از عهده اعتماد مخدوش شده مردم در اعتماد به حركتي در جهت بهبود اوضاع شهر برآيد؟ مديران شهري فقط ميخواستند يك طرح را اجرا كنند يا به عواقب اجتماعي و فرهنگي آن هم توجه كرده بودند؟ استارتآپها در سالهاي اخير منشا تحولات مختلفي در كشور شدهاند و نمونهاش را در شهر و حملونقل شهري با تاكسيهاي اينترنتي شاهد هستيم. اما اگر استارتآپي نتواند از عهده مسووليتهاي اجتماعي كار خود برآيد چه ميشود؟ صرف اينكه بگوييم هر طرحي ممكن است شكست بخورد از بار مسووليت نميتوان شانه خالي كرد. موضوع تشويق و ترغيب شهروندان به استفاده از حمل و نقل پاك نبايد به عرصه جولان اقتصادي يا نمايش تبديل شود. ما در شرايط تغييرات اقليمي و وضعيت ناپايدار محيط زيست نيازمند توجه بيشتر به آلودگي هوا و حل آن هستيم. در چنين شرايطي نميتوان ساده از كنار موفقيت يا شكست طرحي مثل دوچرخههاي اشتراكي در تهران گذشت. هم مديران تصميمساز و هم مديران تصميمگير در شهرداري و هم شركتي كه ايدهپرداز بوده در قبال آنچه در ذهن مردم كاشتهاند مسوولند و بايد پاسخ مناسبي به آن بدهند نه مثل شركت مجري دوچرخههاي اشتراكي حتي از دادن يك توضيح رسمي خودداري كنند يا تلفنهاي خود را به روي مخاطبان ببندند.