نظري به گلايه اخير كانونهاي تئاتر دانشگاهي
جشنواره داشتن يا نداشتن؛ مساله اين است؟!
شيرين كاظميان
از هيچ سمت و سويي نميتوان اهميت جشنواره تئاتر دانشگاهي را انكار كرد، برآوردهاي اين جشنواره طي سالهاي مختلف تا امروز، براي تئاتر ايران بستر مهمي بوده است كه ميتوان آن را سكويي سرنوشتساز نيز براي دانشجويان هنر در نظر گرفت. اما خوب است آخرين جشنواره را به ياد بياوريم كه در روند برپايياش و اجراهايي كه مورد تشويق قرار گرفتند چه اتفاق مهمي رخ داد؛ اتفاقهايي كه گويي طي همين چند ماه به فراموشي سپرده شده است، به ياد بياوريم كه چگونه اثري ناگهان از پيش چشم تماشاگران و منتقدان به صورت صددرصدي حذف شد و رياكارانه در اختتاميه همان اثر مورد تشويق قرار گرفت، همان اثري كه جز داوران تماشاگري نداشت! اتفاق بسيار مهمي كه ميتوانست شكلي سرنوشتساز به خود بگيرد، نه آنكه در نهايت ادب و احترام چون ديگر مسائل با نجابت كنار گذاشته شود!
به فاصله همين چند ماه و دقيقا يك ماه پس از بزنگاه آبان ماه، دانشگاهيترينها از مجموعه تئاتر تهران در كنار يكديگر قرار گرفتند و مطالبات خود را از جشنواره مطرح كردند. گفته شد اگر سمت دبيري جشنواره ديگر از ميان آنها كه ما ميخواهيم نباشد، آيا مشروعيت جشنواره حفظ خواهد شد؟ شركتكنندگان خود را خواهد داشت؟ در اين ملغمه نيز از ضرورت برپايي جشنواره هم سوال به ميان آمد، پاسخ هم اهميت آن به عنوان كنشي دانشجويي و پويايي خلاقيت در تئاتر ايران است. اما به راستي مساله اين است، در اين ميان كه مدام از بديهيات آموزشي و دانشگاهيمان خصوصا در حوزه تئاتر خاليتر ميشويم، برپايي اين جشنواره چه قيمت و هزينهاي دارد؟ همانطور كه به نظر ميآيد اين جشنواره و شركتكنندگانش داعيه تئاتر براي تئاتر ندارند، دانشجويان دغدغه انضمام زمانه خود را هم در تئاتري ميجويند كه بدني خستهتر و آشفتهتر از آن را نميتوان پيدا كرد، به راستي بدني كه چنين زير شلاق سانسور و نابلدي سرمايه چانه مياندازد چگونه ميتواند پس از گذار از پاييز ۹۸ قد علم كرده و دوباره به رقابتي هنري با درك انضمامي خود بپردازد؟ شرايط به شكلي است كه گويي انفعال جبري بستر اصليمان است و اهميت چنين نشستها و برنامههايي افقي روشنتر را طلب ميكند كه اگر چشم بگردانيم عميقا از آن محروميم. اگر از مطالبهگريهاي دانشجويي در روندي طولاني مدت طي ساليان گذشته «زير نظر نظام آموزشي» تا اين حد كاسته نميشد، امروز ميتوانستيم براي آنچه واقعا نداريم، سخن بگوييم نه به زواياي آنچه در اختيارمان گذاشته شده است، گلايه كنيم و همراه با آن به مرور كوچك و كوچكتر شويم. در اين ميان تناقضات بنيادين هميشه سراغمان ميآيد، ما از تئاتر چه ميخواهيم يا با تئاتر چه ميتوانيم بگوييم؟ اهميت اصلي ارضاي ليبيدوي فردي به اجرا در آوردن يك تئاتر است يا حرفي مهمتر در گلو داريم؟ در كارزار تئاتر ايران، مناسباتي تعريف شده است كه همواره به آن اعتراضها وارد بوده، در اينجا به دليل حضور (دانشجو/كنشگر) نبايد نقش معترض به كوته كردن اعتراض و خواستههايش ختم شود.