گله از شب يلدا
هارون يشايايي
بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 مامورين انتظامي ما چند نفر را دستگير و در بند 4 زندان قصر زنداني كردند. دانستيم به شب يلدا نزديك شدهايم، با دوستان قرار گذاشتيم شب يلداي سال 1333 را برگزار كنيم. هر هفته يك بار زندانيان با خانوادههاي خود ملاقات داشتند، هر كسي به خانواده خود يادآور شده بود در ملاقات بعدي به فراخور، سور و سات شب يلدا را برايمان بياورد. هر كدام به سليقه خود چيزي براي شب يلدا آوردند؛ شيريني، آجيل، هندوانه، انار دانه كرده و ديگر نيازهاي شب يلدا فراهم شد. قرار شد نيازهاي شب يلدا را در اتاق يكي از دوستان بگذاريم تا به موقع آنها را بياورند. اتاقهاي سلولهاي زندان يكنفره بود ولي به دليل افزايش تعداد زندانيان هر اتاق محل سكونت دو نفر و درهاي اتاقها هميشه باز بود. شب يلدا فرا رسيد. ما با خواهش و التماس از مدير بند چهار اجازه گرفتيم چند ساعت شب يلدا دور هم باشيم. شب يلدا شد و همه در يكي از اتاقهاي بند چهار جمع شديم، سفره پهن كرديم، خوراكها را يكي يكي آوردند و هر چه داشتيم به سفره آمد ولي از كاسه انار دانه شده خبري نشد. همه دوستان رو به يكي از دو نفر اتاق كردند كه پس كاسه انار كجاست؟ كسي جواب نداد؛ دوستان از يكي از دو نفر اتاق پرسيدند چرا كاسه انار را نميآوري؟ دوستمان سوگند خورد كه من نميدانم. حاضرين ناچار از نفر ديگر همين سوال را پرسيدند. دوستمان با سرافكندگي صدايش را پايين آورد و گفت: دوستان ببخشيد كاسه انار را من خوردم. جمع برآشفته به طرف او نيمخيز شدند. گفتند: يعني چه؟ چرا اين كار را كردي؟ اين حق همه بود. تو همه را به تنهايي خوردي...؟ خورنده انارها خود را جمع و جور كرد و با عذرخواهي گفت: اشتباه كردم، ببخشيد، انتقاد شما را قبول دارم. نبايد اين كار را ميكردم، تكرار نخواهد شد ...! ميرفت كه جمع به هم بريزد كه بزرگ جلسه پادرمياني كرد و گفت: حالا خورده است...! شب يلدا را به هم نزنيد، بدون انار هم ميشود. براي ختم ماجرا كتاب حافظ را آورد و فال گرفتيم. آن شب به خوبي و خوشي گذشت. زندانيها روزي يك ساعت وقت هواخوري در حياط زندان داشتند. بعد از شب يلدا بچهها طبق معمول در حياط زندان مشغول هواخوري بودند كه صداي فرياد و داد و بيداد از داخل بند شنيده شد. نگران شديم و سراسيمه داخل بند رفتيم. معلوم شد سروصدا از اتاقي كه نيازهاي شب يلدا در آن نگهداري شده بود، ميآمد. به طرف اتاق مذكور رفتيم، معلوم شد نفر ديگر ساكن در آن اتاق كه در خوردن كاسه انار نقشي نداشت براي جبران آبروي خود، نفر انارخور را زير مشت و لگد گرفته و بيرحمانه ميزند. دوستان يك صدا اعتراض كردند كه درست نيست براي كمي انار زنداني ديگري را كتك بزني...! نفر كتك زننده وقتي كارش تمام شد رو به دوستان معترض خود گفت: دوستان حق با شماست، من نبايد اين كار را ميكردم، تكرار نخواهد شد، انتقاد شما را قبول دارم و با اين گفته سلول زندان را ترك كرد و در حياط به هواخوري رفت.