درباره برگزاري نشست بررسي جايگاه نظريه در تئاتر ايران
نظريه با بخشنامه توليد نميشود
احسان صارمي
شب گذشته سعيد اسدي و قطبالدين صادقي در يك نشست جذاب درباره وضعيت نظريه در تئاتر ايران گفتند. آنان به درستي كاستيها و فقدانها را بيان كردند و از بسترهاي شكل نگرفتهاي گفتند كه مانع از پديد آمدن آفرينش نظريه شدهاند. نظريههايي كه فقدانشان اين روزها دامنگير تئاتر ايران شده است. نميتوان حركتهاي تئاتري را پيشبيني كرد و شرايط را به درستي ارزيابي كرد. در حالي كه سازوكارهاي متعددي براي مديريت تئاتر طراحي كردهاند؛ اما دستگاه سياستگذار اساسا از درك وضعيت عاجز بوده و نتوانسته است ميان جريانهاي تئاتري و شرايط در مسيري تاريخي مرزبندي يا صورتبندي درستي داشته باشد.
يكي از دلايل مهم در عدم شكلگيري نظام تئوريك، رويكرد از بالا به پايين بوده است به عبارتي همواره اين سياستگذار دولتي بوده كه خود را نيازمند نظريه دانسته تا اركان نظريهپردازي چون دانشگاه. برخلاف بيشتر دستگاههاي اجرايي دولت، تئاتر در تمام اين سالها به خصوص پس از آمدن حسين سليمي به اداره كل هنرهاي نمايشي در انقياد دانشگاهيان بوده است. آنان همواره در مقام سخنران، مشاور و دبيران هنري حضور فعالي داشتهاند؛ اما رويكردشان آدونيسگونه بوده است. ميآيند و ميروند، يك روز در محضر پرسفونه جهان زيرين و روزي در محضر آفروديت جهان زبرين. آنان به شدت وابسته به دولت رفتار كردهاند.
اين رفتار ناشي از نياز به مشروعيتي است كه دولت در تمام اين سالها در حوزه تئاتر خواهانش بوده است. براي اين مهم دو مثال ساده ميآورم. در اواخر دهه 70 و در بحبوحه جريان «گفتوگوي تمدنها» در جشنواره فجر چند پنل سخنراني با موضوع «گفتوگوي تمدنها و تئاتر» برگزار ميشود. در جريان يك رويداد بينالمللي، دولت تصميم ميگيرد گفتمان رييسجمهور وقت را بدل به نظريه كند، فارغ از اينكه بحث محمد خاتمي حداقل در تئاتر يك بحث تكراري بود. شرايط به نحوي پيش ميرود كه جمعي از دانشگاهيان به تبيين وضعيتي ميپردازند كه قرنها بر تئاتر حاكم بوده است. تئاتر ابزار گفتوگوي تمدنها از يونان باستان تا به آن روز بود.
در شكل ديگر ماجرا، دولت احمدينژاد قصد داشت، اصل 44 قانون اساسي را در تمام اركان دولت حاكم كند. پس از ابلاغ اين اصل به دستگاههاي دولتي، در حوزه تئاتر، مديركل وقت اقدام به برگزاري سمينار تئاتر خصوصي ميكند. نتيجه جلسات به يك كتاب منجر ميشود تا تئاتر خصوصي را مشروع جلوه دهد. تئاتر خصوصي به يك نظريه كاملا ايراني بدل ميشود كه نمونهاي در خارج از مرزهايش ندارد. اين نظريه بدون توجه به اصل 44 قانون اساسي كه فرهنگ را مصون از خصوصيسازي تعريف ميكند و رقابتناپذير بودن تئاتر در بازار به واسطه ابلاغيه اصل 44 شكل ميگيرد. نظريهاي كه نه توسط دانشگاهيان؛ بلكه توسط دولت توليد ميشود.
واقعيت آن است كه نظريه در سپهر سياست و سياستگذاري بايد از پايين به بالا شكل ميگرفت. نتيجه وابستگي بدنه دانشگاهي به دولت، آن هم به شكل تئاترياش كه همواره زيست مشتركي با دولت داشته است. دانشگاه نتوانسته حداقل استقلال فكري از بدنه دولت داشته باشد. اين فقدان استقلال شرايط را به سويي سوق داده كه اساسا نظريه توليد نشود. همان طور كه گفتم بيشتر يك نظام مشروعيتساز براي تصميمات دولت پديد آمده است.
بياييم به يك مورد جذاب توجه كنيم. جشنواره تئاتر فجر برخلاف مهمترين جشنوارههاي تئاتري جهان داراي بخش نمايشنامهنويسي با جايزهاي قابل تأمل است. اين بخش با اين ذهنيت دولت پديد آمده كه بايد نمايشنامهنويسي را بومي كرد. پشت مفهوم بوميسازي هيچ نظريه ادبي يا جامعهشناسي وجود ندارد؛ كمااينكه نمايشنامهنويسي در شكل مدرنش از زمان ميرزا آقاتبريزي بومي شده است. نويسندگان ايراني زبان ترجمه را كنار ميگذارند و براساس زبان معيار زمانه خود مينويسند. حتي از تقليد موليري به سمت ادبيات فارسي زمانه خويش پيش ميروند و مناسبات طبقاتي زمانه خود را بازتاب ميدهند. اين وضعيت در شرايط سياسي و اجتماعي مختلف دستخوش تغيير ميشود؛ اما نكته آن است در تمام اين دوران ادبيات نمايشي فارسي به مسير خود ادامه داده است.نتيجه دخالت مشروعيتزاي دولت براي توليد تئوري ادبيات نمايشي بومي يك فاجعه را رقم زده است. كافي است به سخنراني محمد چرمشير و شهرام زرگر در نشست ارزيابي جايزه نمايشنامهنويسي فجر در دوره سيو هفتم دقت كنيد، آنان از چيزي ميگويند كه هيچ كجاي دنيا نمايشنامه به حسابش نميآورند. ايران بيشتر از برادوي توليد متن ميكند بدون آنكه اجرا شوند و متون اجرايي در ضعيفترين وجه ممكن خود قرار دارد؛ چون نظريه ادبيات نمايشي ايراني اساسا مورد توجه قرار گرفته نشده است. آنچه هم وجود دارد، ناديده گرفته شده است براي مثال تئوري جذاب تئاتركراسي كامران سپهران درباره يك دوره تاريخي خاص كه مورد توجه دولت قرار نميگيرد و در قامت يك كتاب باقي ميماند.