نگاهي به جدايي نظريه و عمل در تئاتر ايران
انضمامي كردن توليد تئاتر امروز
سيد حسين رسولي
قطبالدين صادقي در دومين نشست مكث و درنگ از سلسله نشستهاي آسيبشناسي تئاتر كشور با موضوع بررسي جايگاه نظريه و پيامدهاي ناشي از فقدان آن در تئاتر معاصر با بيان آنكه غلبه فرهنگ شفاهي جوامع شرقي نسبت به جايگاه استنادهاي متني و متقن به درك نشدن جايگاه مباني و اصول نظريههاي هنري در عرصه توليدات فرهنگي منجر شده است، گفت: «به همين سبب است كه تئاتر ايران به دليل بيتوجهي به مولفههاي نظري بيشتر مصرفكننده است تا مولد.» ما در دانشگاه هنر و در دوره كارشناسي ارشد با آقاي فرزان سجودي، كلاسي درباره نظريههاي جديد در ادبيات نمايشي داشتيم كه واقعا مورد توجه بود، اما اغلب دانشجويان حال و حوصله آن را نداشتند، زيرا كه مطالعه مستمر و هدفمندي را طلب ميكرد. آقاي فرهاد مهندسپور هم در دانشگاه تربيت مدرس چيزي شبيه به اين درس را داشتند كه ما در آن كلاس هم شركت ميكرديم و نكته جالب اين است كه هر دو استاد در فضاي هنري تاثيرگذار هستند؛ اولي بر اساس نشانهشناسي و بدننشانهاي پيش ميرفت و دومي هم بر اساس كتاب «گفتنيها- ناگفتنيها» و بدن بحراني و پديدارشناختي. برخي شاگردان مهندسپور داراي يك شيوه اجرايي مختص به خود هستند و حتي كارهاي آنان شباهتهايي به يكديگر دارد و دانشجويان سجودي هم در كار ترجمه و پژوهش كوشا هستند. نسل جوان تلاش خود را انجام ميدهد، ولي سازوكار مشخصي در زمينه «توليد تئاتر در ايران» وجود ندارد. حتي جشنوارهها و داوران تكراري و كهنسال هستند كه باعث ايجاد مودهايي در دل تئاتر ميشوند و اين امر باعث لطمات جدياي شده است. ماركود د مارينيس در مقاله «تئاترشناسي نو، اجراپژوهي» مينويسد: «از نظر روششناختي، با آنچه طي ۲۰ سال، تئاترشناسي نو خوانده شده است احساس نزديكي ميكنم، يك تئاترشناسي پسانشانهشناختي... چندرشتهاي و آزمايشي، يعني نوعي تئاترشناسي كه در آن «كار ميداني» الزامي است و دربرگيرنده رابطهاي است زياده نزديك، حتي ميتوان گفت صميمي، با كار هنري.» بايد تاكيد كنيم كارهاي نظري و اجرايي صورت گرفته است كه مفيد هم هستند، ولي اغلب دانشجويان با آنها ارتباط نميگيرند! دقيقا مانند فضاي داستاننويسي ما كه تعداد نويسندگان از خوانندگان بيشتر است. ماركود د مارينيس در ادامه مينويسد: «ديگر مشخصه مهم و ممتاز اين تئاترشناسي نو در اين واقعيت نهفته است كه ابژه نظري آن نه توليدات بصري، يا بهطور خلاصه اجراها كه فرآيندهاي «توليد تئاتر» دريافت آن و از اين قبيل است؛ فرآيندهايي كه اجراها را راه مياندازند، احاطه ميكنند و تشكيل ميدهند.» ما چون غرب مجموعهاي از سلسله كتابهاي «انديشمندان انتقادي» (critical thinkers) نداريم كه در آن بخش مهمي به رابطه نظريه و هنر اختصاص داده شود، بلكه اغلب تاثيرگذاران فكري ايران شايد در حيطه سياست و دين فعاليت ميكنند و منبع فكري آنان هم وابسته به غرب و حتي دهههاي پيش است نه اكنون. شايد بايد به سمت بوميسازي نظريهها و انضمامي كردن «هستيشناسي اكنون» برويم. انگار ما اكنون را از ياد بردهايم.