كبريت در انبار باروت
سيدعلي ميرفتاح
خون شهيد سليماني قدرت و قوتي فوق تصور دارد. بعد از تلخكاميهاي مكرر اين سالها به خصوص بعد از حوادث آبان ماه هيچكس فكر نميكرد دوباره بشود اين مردم را حول يك اسم، بهتر بگويم حول يك معنا و مفهوم جمع كرد و دلهايشان را به يكديگر پيوند زد. يك بار ديگر به چشم ديديم، خداست كه دلها را به هم ارتباط ميدهد و فقير و غني، شهري و روستايي، باسواد و بيسواد حتي مومن و دهري را با همديگر متحد ميكند.
نظير اين اتحاد را زمان انقلاب به ياد داريم كه يكباره، قاطبه مردم ايران وحدت كلمه پيدا كردند و در ظاهر و باطن با هم يكي شدند. وحدت زمان انقلاب چنان به معجزه ميمانست كه باورش براي ناظران سخت بود. مردمي كه تا چند ماه قبل چيز زيادي از نام و مرام خميني نميدانستند، يكباره چنان هواخواه خميني شدند كه عالما عامدا مسير زندگي خود را عوض كردند. اگر از كسي شنيديد كه گفت «خميني در نفوس ايرانيان تصرف كرد و حال و هوايشان را يك شبه تغيير داد» تعجب نكنيد و از در انكار سخنش برنياييد. از من بپرسيد، ميگويم اين خداي خميني بود كه مردم را از آخوند و مكلا، از مومن و سوسياليست، از پير و جوان، از سنتي و مدرن دچار تقلب احوال كرد و پاي كار انقلابشان آورد. مردمي كه تا چند ماه قبلش شهروند مطيع دهكده جهاني بودند و چشم به دهان تلويزيون، سينما و تبليغات داشتند، يك دفعه متوجه پيرمردي در تبعيد شدند و با تمام وجود- بيآنكه چيز زيادي از او بدانند- دل به دلش دادند و مطيع و مريد محضش شدند چنانكه در تاريخ اگر نگويم بيسابقه كمسابقه است. اشتباه شاه اين بود كه اين پيرمرد را «ارتجاع سياه» ناميد و در باروت سرد جامعه آتش انداخت. نه شاه، نه داريوش همايون، نه هويدا و نه هيچكس ديگري گمان نميكرد كه مقاله رشيديمطلق يك انقلاب قريبالوقوع را استارت بزند. اما زد، بد هم زد. آن اشتباه شاه تبديل به دومينويي شد كه يكي يكي اركان سلطنت را با صاحب سلطنت به باد فنا داد. نه فقط شاه كه حتي انقلابيهاي كهنهكار هم گمان نميكردند اين قدر زود بساط استبداد برچيده شود. بساط استبداد را اما اگر نيك بنگري «وحدت كلمه» به باد داد كه فرمود «يدالله مع الجماعه».
شخصا بنا به تجربه بعد از انقلاب، جنگ ديدم، ترورهاي خياباني ديدم، اتحاد و افتراق ديدم حتي تشييع جنازههاي ميليوني ديدم اما اتفاقي كه در تشييع جنازه سردار سليماني افتاد، شباهت عجيبي به ظهور خميني داشت. يعني خون شهيد در نفوس خلايق تصرف كرد و يك بار ديگر دل مردم را- از هر گروه و دستهاي- به هم پيوند زد. تعيين جغرافياي وحدت سخت است اما به چشم سر هم پيداست كه از تهران تا تورنتو، ايرانيها، عراقيها، يمنيها، سوريها، تركها، كردها، افغانستانيها، پاكستانيها و اروپاييهاي آزاده از كردار و گفتار ترامپ متنفر شدهاند و سقوط نظام سلطه را آرزو ميكنند. ترور شهيد سليماني اگر بخواهم مشابهسازي كنم، يادآور همان مقاله رشيديمطلق است. يعني كبريتي كه در انبار باروت ميافتد و آتش غضب ملت را نسبت به امريكا روشن ميكند. نه آنها و نه ما گمان نميكرديم خون سردار اينچنين خون مستضعفان جهان را به جوش آورد و نظام سلطه را به خطر بيندازد. امامخميني مرگ آقا مصطفي را جزو الطاف خفيه الهي دانسته بود. الان كه با فاصله به حوادث سالهاي انقلاب نگاه ميكنيم، راحتتر ميتوانيم اين لطف خفي الهي را ملتفت شويم. بر همين قياس شهادت حاجقاسم هم جزو الطاف خفيه الهي است كه ميتواند مستضعفان جهان را براي نابودي امپرياليسم امريكا بسيج كند. شايد عبارت «نابودي امپرياليسم» شما را به اين گمان اندازد كه شعار ميدهم و با تعارفات ايدئولوژيك روزنامه را سياه ميكنم. اما نه. حقيقت اين است كه هيچ قدرتي در جهان جاودانه نبوده كه حالا امريكا بخواهد جاودانه بماند. گفت «ما بارگه داديم اين رفت ستم بر ما/ تا خود چه رسد خذلان بر قصر ستمكاران». اما آنچه باعث فروپاشي قدرتهاي ستمگر ميشود يكي خون ناحقي است كه گريبان قاتلان را ميگيرد، دوم وحدت كلمهاي است كه اقشار مختلف مردم را پاي كار مبارزه ميآورد. اعتراف ميكنم كه هيچ وقت گمان نميكردم كه مجددا اتفاقي بيفتد كه اصلاحطلب و اصولگرا و حتي در زبان عمومي، سلطنتطلب و ضدانقلاب را كنار هم بنشاند و آنها را وادارد تا پشت به پشت هم بدهند و جلوي زيادهخواهي امريكا بايستند. مفهومي كه شهادت سردار سليماني پرده از روي آن برداشته «ايران» است كه در تخاصمات جناحي و منازعات سياسي براي سالهاي متمادي از يادمان رفته بود. ايران البته امروز بر نظام سياسياش منطبق است و ما فعلا ايراني بدون جمهوري اسلامي و ساختار سياسي موجود نميشناسيم. درباره تاريخ و مفاهيم ادبي كه حرف نميزنيم بلكه درباه جغرافيايي سخن ميگوييم كه بيش از 80 ميليون ايراني در آن زندگي ميكنند و به كار و بار خود ميرسند. اتفاقا اين همان چيزي است كه عقلاي وطنپرست امروز فارغ از گرايش سياسيشان به آن متفطن شدهاند. جلوتر اسم داريوش همايون را آوردم كه خوب است قولي را هم در همين ارتباط از او نقل كنم. او وزير طاغوت بود و براي مبارزه با جمهوري اسلامي از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. معالوصف كشورش را دوست داشت و حاضر نبود با جمهوري اسلامي به قيمت از بين رفتن ايران مبارزه كند. اين حرف را به تصريح در يكي از مصاحبههاي آخر عمرش مطرح كرده كه از بسياري طاغوتيها فحش خورده و شايد بتوانيد در فضاي مجازي به آن دسترسي پيدا كنيد. او از دوستانش فحش خورد اما به صراحت از خباثت دشمنان ايران گفت و اين حقيقت را برملا كرد كه دشمنان ايران، دشمنان ايرانند نه دشمنان نظام سياسياش. اين حرف، حرف مهمي است و من بر اين باورم كه بعد از شهادت سردار سليماني اين حقيقت را تعداد بيشتري از وطنپرستان فهميدهاند. مشكل نظام سلطه با ما نه ايدئولوژي اسلامي است و نه شعار مرگ بر امريكا و نه روحيه انقلابي بلكه آنها با موجوديت ايران مشكل دارند و ديدن اين كشور بزرگ و قدرتمند آزارشان ميدهد. براي همين هم اقتضا دارد كه براي حفظ ايران قدرتمند با همه ايراندوستان- فارغ از نگاه سياسي و عقيدتيشان- وحدت كنيم و آنها را به ميدان بخوانيم. خاطرتان باشد، رهبر انقلاب هم در يكي از انتخابات از كساني كه با نظام سياسي فعلي مشكل دارند اما به ايران وفادارند خواست تا به ميدان انتخابات بيايند و با حضور خود انتخابات را رونق بيشتر ببخشند. رونق انتخابات يعني رونق ايران و سرافرازياش در منطقه و جهان. امروز اين حضور ميتواند فراتر از انتخابات هم معنا داشته باشد و وحدت كلمه بيسابقهاي را در ايران بلكه جهان رقم بزند. صريحتر عرض كنم امروز هر كسي از تفرقه و جدايي حرف بزند، دانسته يا ندانسته در خط امريكا قرار گرفته و اهداف امريكا را پيش ميبرد. البته گفتن اين نكته نيز ضروري است كه وقتي از وحدت حرف ميزنيم از يك امر انتزاعي حرف نميزنيم. امروز وحدت يعني پشتيباني از راي و نظر حاكميت. در ارتباط با مسائل جهاني هر راي و تصميمي كه رهبري، شوراي امنيت، دولت و مجلس و باقي اركان حكومت بگيرند و وزارت خارجه و نيروهاي نظامي آن را اجرا كنند، چه بپسنديم و چه نپسنديم بايد كه محور وحدت ملي باشد. نميشود سر اين ماجراي مقابله با امريكا هم به بازي راست و چپ بيفتيم و نيروي كشور را بر سر قدرتطلبي از بين ببريم و طبق روال معهود از هم دور بيفتيم. اينكه عدهاي به هر بهانهاي و با هر توجيهي به مقامات عاليه نظام هتاكي كنند، بدانند يا ندانند آب به آسياي امريكا و آلسعود و اسراييل ريختهاند. آن گفتمان جذب حداكثري، دفع حداقلي امروز بيش از قبل ضرورت دارد و از هر نوع دوقطبي سازي به جد بايد پرهيز كرد چنانكه در زمان انقلاب پرهيز كرديم. به عكسهاي انقلاب اسلامي در سال 57 نگاه كنيد تا ببينيد چطور طبقات و اقشار مختلف گرد نام خميني اتفاق نظر پيدا كردند. امروز هم اگر آن اتفاق نظر حاصل شود، مطمئن باشيد كه نظام استكبار عقب مينشيند بلكه از هم فرو ميپاشد. به قول حافظ «آري به اتفاق جهان ميتوان گرفت».