دانايي ايراني
حسين ضيايي
تمدن ايراني به باور تاريخ يكي از هوشمندترين و پرافتخارترين تمدنهاي ديرپاي جهاني محسوب ميشود.
1- اما در اين ميان يكي از ويژگيهاي بارز خاكستري در تاريخ ايران (در كنار ويژگيهاي ممتاز آن) كه همواره تعجب جهانيان را نيز بر ميانگيزد به «نبرد نافرجام» و دائمي بين نيروي دانايي و ناداني در اين كشور بازميگردد. اين «نبرد نافرجام» باعث ميشود كه «تفكر ايراني» و «فرآيند تمدن ايراني» در بسياري از مقاطع تاريخي خود به صورتي بحرانزده، متشتت، ناپيوسته و ناتوان، بريده بريده از هم، بيگانه از يكديگر و بيرمق و سرگردان در برابر ديگر گروههاي تمدني در عرصه جهاني حاضر شود. اين در حالي است كه «امتياز ماندگار» يك ملت هميشه پايدار در عرصه تاريخ، تنها به شعارها و داشتههاي ارزشمند تاريخي آن نيست بلكه در قدرت عمل و كارآمدي آن شعارها و داشتهها و در به صحنه درآوردن آن در «صحنه روز» و امروزين رقابتهاي نفسگير جهاني است. در اين ميان «دانايي ايراني» حكم ميكندكه همواره مديران ما، مسوولانهتر از قبل همراه با تفكر حرفهاي، نگاه و ابزار كارآمد و تأملات دورانديشانه به توسعه و پيشرفت كشور خود در عرصههاي داخلي وخارجي با حداقل هزينه و بيشترين سود بنگرند و نه غير از آن. به عبارات ديگر اداره امور داخلي و خارجي كشور كه در موارد زيادي همراه با انتخاب سختترين يا سنگينترين هزينههاي مادي و معنوي بر گردن مردم مظلوم و پاكنهاد اين آب و خاك صورت ميگيرد قطعا نه تنها نميتواند افتخاري براي مسوولان آن به ارمغان آورد بلكه موجبات شرمساري در برابر اين ملت نجيب و فرهيخته را موجب ميشود.
2- «دانايي ايراني» در شكل مردمي آن در بسياري از مقاطع تاريخي قدرت و نيرومندي خود را قهرمانانه و مسوولانه به رخ جهانيان كشيده است كه آخرين آن در تشييع حيرتآور سردار شهيد قاسم سليماني نمود يافت. اما ظاهرا موضوع «دانايي ايراني» در بين مديران ما بيشتر به يك جوك و لطيفه شباهت دارد تا يك واقعيت تاريخي؛ مثلا در مقام مقايسه با «دانايي چيني» در برخي موارد مديران ما هنوز بايد چيزهايي را بياموزند و تجربهپذيرتر از گذشته و به دور از تكبر باشند. در حقيقت در امروز كشور ما كه همه چيز از نوك سوزن تا تسبيح نماز ما از چين وارد ميشود و سرتا پاي ما چيني شده معلوم نيست چرا هر چه ميگرديم در ليست بلند بالاي واردات از چين خبري از مفاهيم مسوولانه و وطنپرستانه و حرفهاي «مديريت چيني» نيست و آن را وارد نميكنيم!!!
به عبارت ديگر چگونه است كه چينيها با پيشينه حداقليشان در بضاعتهاي مادي و معنوي همراه با جمعيت تقريبي يك ميليارد و نيمي فقير خود توانستند با اتخاذ يك دورانديشي مسوولانه و استراتژيك در برابر ملت خود در دهه 70 ميلادي اين كشور بزرگ را در يك «مسير خردمندانه و طلايي» رشد و توسعه قرار دهند كه به تدريج در حال تبديل شدن به اقتصاد اول جهاني است و ديگر اينكه آنها در عين حالي كه همچنان ضد امپرياليسم هم هستند، اتمي هم شدهاند، ثروتمند هم شدهاند. به لحاظ نظامي نيز از يك سو نه تنها قدرت اول منطقهاي بلكه قدرت دوم جهاني و تهديدگر اصلي امنيت نظامي، اقتصادي امريكا نيز شدهاند و از سوي ديگر نفر اول بزرگترين اقتصاد جهان يعني امريكا را هم به بزرگترين بدهكار مالي خود بدل كردهاند. (امريكا در راس بدهي عمومي خارجي خود 3.1 تريليون دلار به چين بدهكار است)، اما شيوه و مدل ضد امپرياليستي ما تنها جز غم و غصه و فقر و فساد و تحريم و جنگ و انفجارهاي پي در پي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي و خانوادگي ارمغان ديگري برايمان در بر نداشته است. آيا «شخصيت ايراني» مسلمان كه در بلنداي تاريخ همواره چون خورشيد درخشان بوده مستحق چنين سرنوشتي است؟ هماينك چين در آغاز هزاره سوم ميلادي با «رويكردهاي خردمندانه» خود بدون جنگ و حتي شليك يك گلوله در آستانه فتح جهان است. چينيها به زودي تمام كليت نظام جهاني اقتصادي دنيا را گرد «راه ابريشم» خود گره زده و جمع خواهند كرد و با كمترين هزينه به «آقايي دنيا» خواهند رسيد و آن وقت ايراني قرنها در پس «انتظار تاريخي» و ناكام خود همراه با پيشينه عظيم تمدني تاريخي، فرهنگي و اسلامي و ثروت عظيم مادي و معنوي خود همچنان براي تحقق آرمانهاي ارزشمند تاريخي خود تنها نظارهگر پرداخت صورتحسابهاي تكراري، سنگين و پي در پي از جيب خود است!