كتاب «آنتولوژي شعر اجتماعي ايران» كه اخيرا شاهد چاپ دومش هستيم، اثري به كوشش حافظ موسوي و كاظم هاشمي منتجبي است. كتابي كه محصول سالها تلاش براي كشف سايهروشنهايي از شعر كه تاكنون گفته نشده، ميشود. اين كتاب از شعر شاعران دوره مشروطه آغاز ميشود و به شاعراني ميرسد كه تا پيش از دهه 60 به شهرت يا شهرت نسبي رسيدهاند. موسوي در اين فرصت علاوه بر چگونگي نگاهش به شعر اجتماعي، درباره رسالت شاعرانه در نبود مطبوعات مستقل تا پيش از سال 57 نيز حرف زده است.
شعر اجتماعي در كنار شعر سياسي، يكي از شاخههاي ادبيات است كه ريشههايش را ميتوان در سرودههاي اغلب شاعران جهان يافت؛ شاخهاي موثر از ادبيات كه در دوره مشروطه در ايران به اوج خود رسيد. گرچه بروز شعر اجتماعي در آثار تعداد قابل توجهي از شاعران كلاسيك يافت ميشود اما نوع نگرش و چگونگي پرداختن به اين موضوع در بدنه شعر دوران معاصر بيشتر خود را نشان ميدهد. مسالهاي كه حافظ موسوي اينگونه شرح ميدهد: «من اعتقاد دارم كه استقبال و گرايش به حوزه شعر اجتماعي در دوره پس از مشروطه، دليلي به جز نبود رسانههاي مستقل ندارد. يعني اينكه شاعر علاوه بر وظيفه شاعرانگي بايد مسووليت اطلاعرساني ضمني را هم عهدهدار شود و در مسير انتقال اخبار هم بكوشد. دليل پذيرش اين مسووليت هم اين است كه زبان شعر معمولا زباني همهفهم است كه درك و دريافت مردم كوچه و بازار را هم شامل ميشود. دوگانگي آشكار حوزه رسانه كه عينيت جامعه را ناديده ميانگاشته باعث شده كه مردم به سوي منبعي قابلاعتمادتر يعني شعر و شاعراني از جنس دغدغههاي خود متمايل شوند.»
شعر اجتماعي، شعري است كه در دوران عسرت سر برميآورد و بر زبان و ذهن شاعر جاري ميشود. عصيان اجتماعي يا بروز نارضايتيهايي كه در طول تاريخ با آنها مواجه بودهايم، در زمانهاي كل وجوه شاعرانه يك شاعر را معطوف به خود كرده كه نمونه بارز آن را ميتوان در آينه سرودهاي عالي از «سيففرغاني» يافت. شاعر در اين شعر گرچه نميتواند هجوم همهجانبه مغولها را به عنوان يك ايراني دفع كند اما با استفاده از حربه كلمه، اثري ميآفريند كه گويي براي ديگر مهاجمان در هر جاي جهان سروده شده است. يعني همان رويكردي كه شاعران دوره مشروطه با استفاده از ديدگاه سلف خود ادامه دادند. موسوي درباره فاصله شاعر از ساختن شعري ناب با رويكرد كاملا ادبي با شعري كه از سر اجبار سروده شده معتقد است: «نظر شخصي من اين است كه وضعيت مورد اشاره را نميتوان به عنوان يك مزيت براي شاعر در نظر گرفت زيرا چنين رويكردي در عمل، حمل يك بار اضافه است كه هم سرچشمههاي اصلي حس شاعرانه را تهديد ميكند و هم باعث كندشدن روند ادبي در جامعه ميشود. منظور من اين است كه گرايش شاعران به سمت و سوي شعر سياسي يا اجتماعي، گرايشي از سر اجبار و پركردن جدولهايي خالي است كه قاعدتا در رديف وظايف ديگر افراد جامعه است و نه شاعران. من در توضيح بيشتر اين روند از سر اجبار هميشه به ياد حرفهاي زندهياد شاملو ميافتم كه گفته است تازه فهميدهام كه هيچوقت نتوانستم آن رسالت شاعرانه صرف را به سرانجام برسانم چون هميشه كوهي از معضلات و مسائل اجتماعي پيش رويمان صف كشيده و فرصتهاي زندگي شاعرانه واقعي را از ما گرفتهاند. شاعراني كه در رديف شاعران اجتماعيسرا قرار ميگيرند معمولا شامل اين حرف شاملو ميشوند چون همواره در تلاش بودهاند كه كلمهرا نه در راه پيشبرد ادبيات بلكه براي انتقال نارساييها مورد استفاده قرار دهند.»
آنگونه كه پيداست، شعر اجتماعي پديدهاي است كه سعي دارد ادبيات را در خدمت هر آنچه بايد باشد و نيست در اختيار بگيرد. نهضت مشروطه با دستاوردهايي كه به دليل دانش وارد شده از ممالك ديگر داشت، سطح توقع مردم از حوزههاي اطلاعرساني را بالا برد اما رسانهها گويي توان آن را نداشتهاند تا به رسالت اصلي خود پايبند باشند. علت اين مشكل هرچه باشد باعث آن شده كه شاعران در اين عصر، وجود متكثري از خود ارايه دهند كه هم حس شاعرانه خود را ارضا كنند و هم نسبت به اتفاقات پيرامون بيتوجه نباشند. موضوعي كه گردآورنده كتاب «آنتولوژي شعر اجتماعي ايران» اينگونه دربارهاش حرف ميزند: «نكته قابل توجه در اين ميان، نقش سروده شاعرانه در فقدان مثلا تاريخنگاري واقعي يا خبرنگاري واقعياست. تيغ سانسوري كه معمولا پس از دوران مشروطه بر سر مطبوعات بوده، نوك پيكان مسووليت را به سوي شاعران اشاره رفته و بر همين اساس شما كمتر شاعري ميبينيد كه در اين دوره به قول معروف، شاعر- خبرنگار يا تاريخنگار- خبرنگار نباشد. بر هيچكس پوشيده نيست كه شاعران در يك قرن گذشته در حدي عالي توانستهاند وجدان اجتماعي كشور را نمايندگي كنند و قدم در راهي بگذارند كه گرچه در تاريخ ادبيات ما بيسابقه نيست اما آنگونه كه اوجش را در اين دوره شاهديم، نداشتهايم. در شعر اين دوره از تاريخ معاصر، شعر تا حدي بسيار عالي به بدنه جامعه نزديكميشود و در قالبهاي گوناگون اغلب خواستههاي مردم را منعكس ميكند و حتي از سوي اقشار فرودست جامعه هم پيگيري ميشود. نكته قابل توجه در اين ميان، توجه به دو سوي ماجراست. سوي نخست ماجرا اين است كه ادبيات خصوصا در زمينه شعر، به دوراني از بالندگي اجتماعي ميرسد كه واقعا غرورانگيز است؛ به گونهاي كه اين درهمتنيدگي اجتماعي بين مردم و شاعران به جايي ميرسد كه بسياري از زبانهاي گوياي جامعه سر از زندان درميآورند و حتي زبانشان بريده ميشود و بدتر از آن سر از چوبه دار درميآورند. سوي ديگر ماجرا هم اين است كه دغدغههاي اجتماعي باعث شده كه چرخه ادبيات واقعي به شدت كند شود و اينهمه نامماندگار در ادبيات ما متاسفانه بدون آنكه مجال بروز تواناييهاي واقعي خود را داشته باشند، محكوم به فنا شدهاند.»
بروز و ظهور شعر اجتماعي اغلب در دوراني رخ نمايانده كه خفقان مانند دوران پس از مشروطه به اوج خود رسيدهاست. دوراني كه بيشتر كشورهاي جهان به گونهاي آن را تجربه كردهاند. موسوي اما بيدار شدن حس ادبي و خلق آثار شگرف در دروان سانسور را به رسمت نميشناسد و اعتقاد دارد كه: «من به هيچعنوان اعتقاد ندارم كه ادبيات در دوره سكوت و سكون و استبداد شكوفا ميشود بلكه معتقدم ادبيات واقعي حاصل آرامش و صلح و تدبير سياسي در جامعه است و اگر جز اين باشد، همان مشكل از دست رفتن قابليتهايي را شاهديم كه از دوره مشروطه تا پايان دوره پهلوي دوم شاهد بودهايم. يعني همان دورهاي كه كتاب حاضر به آن پرداختهاست.»
تاكيد موسوي بر دوران مشروطه و شعر پس از آن، داراي «آني» از درك ادبي است كه فقط و فقط با خواندن دقيق كتاب به دست ميآيد. او براي كساني كه قرار است براي نخستينبار اين اثر را مطالعه كنند توصيه ميكند: «همانگونه كه گفته شد، شاعران در دورههايي به اجبار بايد به طرح مسائل اجتماعي ميپرداختهاند و نوع نگاه به اين كتاب بايد از اينجا آغاز شود كه بزرگاني چون شاملو و اخوان و سپهري و فروغ و... چرا تا اين اندازه به بازگويي مسائل مربوط به جامعه توجه نشان دادهاند. دركنار هم قرار دادن شعرهايي كه معمولا در فاصله زماني اندك سرودهشدهاند نشان ميدهد كه مشكلات سياسي و اجتماعي، مشكلاتي نيست كه مثلا كسي از سر بدبيني شخصي به آن بپردازد. شعر شاعران در اين دوره چنان به لحاظ معني به هم پيوند خوردهاند كه در نهايت به صدايي واحد تبديل شدهاند. صدايي كه به هر شكل باعث موجي بزرگ در جامعهاي ايستا و ترسخورده بود. نكته ديگر اين است كه اين موج توجه به مسائل اجتماعي با تأسي از چهرههاي بزرگ ادبي در آثار شاعران گمنامتر هم يافت ميشود كه واقعا قابل توجه است. كساني كه سعي دارند شمهاي از اوضاع اجتماعي دوران شاعراني كه به نامشان اشاره شد را بيشتر دريابند و به نشانهشناسي وضعيت اجتماعي علاقهمندند، به راحتي ميتوانند وجوه مختلف نگرش جامعهشناسي آن دوران را در قالب اين سرودهها درك و دريافت كنند. نكته جالب براي شخص من اين است كه خيلي از دوستان به دليل زندهشدن بسياري از نامهاي فراموششده از اين كتاب استقبال كردهاند و عدهاي ديگر هم كساني هستند كه از بعضي شعرهاي جمعآوري شده خاطره دارند. من خوشحال هستم كه اين كتاب علاوه بر نام و نشاني كه بر خود دارد توانسته از ديگر زوايا هم براي خود طرفداراني پيدا كند كه حس و حالشان در دروه انتشار اوليه شعرها با حس و حال شاعران همسو بوده. من در مقدمه اين كتاب تلاش كردهام نمود اشعار اجتماعي را از دوره رودكي تا دوره مشروطه به شكلي فشرده توضيح بدهم كه عملا ميتوان از آن به عنوان سكوي پرش اين گرايش ادبي نام برد. دوره مهمي كه من بيش از پرداختن به ادبيات كلاسيك به آن پرداختهام، دوره ادبيات پس از مشروطيت تا اوايل دهه60 است، چون در اين دوران نوع مناسبات اجتماعي در قالب ادبيات به گونهاي است كه گويي نوعي اعوجاج اتفاق افتاده؛ به اين معني كه مثلا نظر يك شاعر به يك شخصيتسياسي در دوره مشروطيت به نوعي نگاه ديگر در دهه 40منجر شده. منظور من اين است كه شاعر در طول دوراني تاريخي و به ياد ماندني در كشور، ديگر از مرز سرودن محض فراتر رفته و كندوكاو نسبت به گذشته تاريخي خود را آغاز كردهاست.»
دهه40 به عنوان يكي از مهمترين دههها در پرشهاي خيرهكننده ادبي، همان دورانياست كه موسوي بر آن تمركز كرده است. او درباره چرايي نگاه ويژهاش به اين دهه ميگويد: «درست است. تمركز من در اين كتاب بيشتر بر دهه 40 متمركز است زيرا اوج ظهور چهرههاي بزرگ در اين دهه و همچنين به اوج رسيدن قالب شعر اجتماعي به گونهاي است كه تاثيراتش را نميتوان به اين راحتيها ناديدهگرفت. ادبيات، خصوصا شعر در اين دوره به كنشي اجتماعي تبديل ميشود كه همصدا با روح جامعه براي نفي چيزي فرياد ميزند. مردم در اين دوره درست مانند دوره مشروطيت چشمشان به سرودههاي شاعران است تا ببينند آنها به عنوان روح بيدار جامعه مسائل را چگونه ارزيابي و تجزيه و تحليل ميكنند. بخش كنشگر و فعال جامعه كه سير تحولات را دنبال ميكردند، در اين دوره احساس نزديكي بيشتري با شاعران پيدا ميكنند به گونهاي كه بخشهايي از شعر بعضي شاعران به شعارهايي عليه سيستم حاكم تبديل ميشود.»
تاليف كتابهاي متعدد خصوصا در زمينه ادبيات، معمولا با هدفي از پيش انديشيده شده انجام ميشود. موسوي در پاسخ به اين پرسش كه ضرورت جمعآوري چنين كتابي چيست، ميگويد: «همانگونه كه در مقدمه كتاب هم اشاره كردهام، ادبيات مدرن ايران بهخصوص شعر نو فارسي در مقوله تحقيق و پژوهش بدنهاي رنجور و ضعيف دارد، متاسفانه بعضي نگاهها و نظرها باعث شدهاند جامعه دانشگاهي ايران كمتر در فكر تاليف آثار پژوهشي معتبر در منظومه شمسي ادبيات مدرن فارسي باشد و به نوعي ميتوان گفت اثر قابلتوجهي در اين حوزه با همت جامعه علمي و دانشگاهي تاليف نشده است. شعر نو فارسي در اين ميان فرزنده ناخوانده و ناخلفي فرض شده كه تا آنجا كه ممكن است نبايد ديده و خوانده شود. البته در اين ميان حساب معدود اساتيد صاحب عنوان و نام دانشگاه كه آثاري در اين حوزه با سرمايه و علاقه شخصي خود تاليف كردهاند جداست، هرچند بيمهريها ديدهاند و قدر و منزلت اين نوع تاليف از سوي محافل دانشگاهي آنچنان كه شايسته است شناخته نشده كه به عنوان كتاب درسي يا منبع معتبر به دانشجويان معرفي شوند.
از سوي ديگر ادبيات ايران و شعر فارسي به شدت نيازمند تحقيقها و پژوهشهاي دقيقي است كه در حوزههاي مختلف بتوانند زمينه بررسي همهجانبه خلاق آن را براي محققين عرصههاي ديگر فراهم آورد. با درك اهميت اين رويكرد و نگاه بود كه از سالهاي قبل تصميم گرفته شده مجموعهاي شامل گزيدههاي جامع و معتبر براي شعر و ادبيات داستاني مدرن فارسي با كمك شاعران و محققان صاحب قلم فراهم آيد. گزيدههايي كه انواع شعر مدرن فارسي را به لحاظ زيباييشناسي محتوايي بهطور جامع درصدد و چند سال گذشته به مخاطبان و محققان عرضه و معرفي كند و با برخورداري از مقدمههاي دقيق و راهگشا مسير گذشته را به آيندگان نشان دهد. هنگامي كه سخن از شعر اجتماعي به ميان ميآيد، نخستين پرسش ميتواند اين باشد كه مگر شعر غيراجتماعي هم داريم؟ اين پرسش، پرسش بجايي است زيرا شعر اساسا پديدهاي اجتماعي و هدف آن همچون خود زبان، ايجاد ارتباط بين انسانهاست. شاعر اگرچه در بهكارگيري زبان، روالي غيرمعمول را برميگزيند و با تاكيد بر خود زبان و برجستهسازي سويه زيباييشناسي آن، انتقال معنا را به تعويق مياندازد، با اين حال همچنان در صدد ايجاد ارتباط با مخاطب يا مخاطباني است كه قرار است شعر او را بخوانند. در مورد كاركرد اجتماعي شعر شايد نيازي به استدلالهاي درازدامن نباشد. همين كه شعر از روزگاران بسيار دور تا به امروز همچنان به حيات خود ادامه داده و بحث درباره چندوچون آن، دستكم از زمان فيلسوفان كلاسيك يونان تا فيلسوفان و انديشمندان همين قرني كه ما در آن زندگي ميكنيم، جريان داشته و دارد، دليل محكمي است بر ضرورت وجودي شعر و حضور غيرقابل انكار آن در عرصه حيات اجتماعي. اما آنچه در اين كتاب مد نظر است، نه اين وجه عام يا شاخصه عمومي شعر، بلكه مطالعه و تحقيق در باب آن بخش از اشعاري است كه بهطور مشخص به اجتماع و سياست پرداختهاند و ميتوان آنها را ذيل عنوان شعر اجتماعي و سياسي طبقهبندي كرد. اينكه چنين عنواني آيا ميتواند از دقت و جامعيت برخوردار باشد يا نه، موضوعي است قابل بحث. هر آينه ممكن است اين پرسش مطرح شود كه مثلا آيا اشعار شباني يا حماسي يا حتي غنايي را ميتوان فاقد خصلت اجتماعي و سياسي دانست؟ و به عبارت ديگر آيا ميتوان شعر اجتماعي و سياسي را گونهاي مستقل از گونههاي شناختهشده شعر به حساب آورد؟ چنين پرسشها و تعريضهايي اگرچه بيربط نيست، اما هدف در اين كتاب و نمونههايي كه در پي خواهد آمد، تمركز روي اشعاري است كه درونمايه آنها چنان كه گفته شد، اجتماع و سياست است؛ اشعاري كه ممكن است از منظري ديگر بتوان آنها را ذيل عناوين ديگري نيز طبقهبندي كرد. به عنوان مثال شعر «پادشاه فتح» نيما را ميتوان شعر حماسي به حساب آورد، يا شعر «هست شب» همان شاعر را شعري غنايي. با اين حال به نظر اين نگارنده، هر دو شعر نامبرده، شعرهايي عميقا سياسياند و ميتوان آنها را ذيل عنوان شعر اجتماعي و سياسي نيز طبقهبندي كرد.
براي شروع كار، سياههاي از اسامي شاعران ايران از زمان مشروطه تا پايان دهه هشتاد تهيه شده كه بالغ بر يكصد و شصت نام را دربر ميگيرد. از آنجا كه گردآوري و گزينش آثار اين تعداد شاعر و گنجاندن آن در يك كتاب مقدور نيست، تصميم بر اين شده كه اين آنتولوژي در دو بخش كار شود. بخش نخست (جلد اول) دربرگيرنده شاعران دوره مشروطه تا شاعراني كه تا پيش از دهه شصت به شهرت يا شهرت نسبي رسيدهاند و بخش دوم دربرگيرنده شاعراني كه از دهه شصت به بعد به عنوان شاعران جدي و حرفهاي شناخته شدهاند. روش كار در تهيه و تدوين نخستين مجلد اين آنتولوژي به اين شكل است كه آثار هريك از شاعران اين مجموعه را تا جايي كه دسترسي به آنها مقدور بود، به ترتيب تاريخ انتشارشان مطالعه و از شعرهاي اجتماعي و سياسي آنها فهرستي تهيه شده است و سپس از بين آنها شعرهايي كه به لحاظ سبك شخصي و ديدگاه اجتماعي همان شاعر، نمونهوارتر بودند برگزيده شده است. بديهي است كه در انتخاب شعرها، محتواي اجتماعي و سياسي آنها براي نويسنده مهمتر از ارزش زيباييشناختيشان بوده است. هدف نويسنده تنها ارايه بهترين شعرهاي اجتماعي و سياسي نيست، بلكه هدفش نشان دادن سيماي واقعيتري از كم و كيف تفكر اجتماعي و سياسي نهفته در شعر معاصر فارسي بوده است. در اين انتخابها طبيعتا به شهرت و اعتبار شاعر و نفوذي كه شعر او در بين مردم داشته است توجه شده است. اگر اين معيارها نبود و هدف صرفا ارايه گزينهاي از بهترين شعرهاي اجتماعي و سياسي ميبود قطعا تعداد قابل ملاحظهاي از شعرهاي اين مجموعه انتخاب نميشد.»
شعر اجتماعي، شعري است كه در دوران عسرت سر برميآورد و بر زبان و ذهن شاعر جاري ميشود. عصيان اجتماعي يا بروز نارضايتيهايي كه در طول تاريخ با آنها مواجه بودهايم، در زمانهاي كل وجوه شاعرانه يك شاعر را معطوف به خود كرده كه نمونه بارز آن را ميتوان در آينه سرودهاي عالي از «سيففرغاني» يافت. شاعر در اين شعر گرچه نميتواند هجوم همهجانبه مغولها را به عنوان يك ايراني دفع كند اما با استفاده از حربه كلمه، اثري ميآفريند كه گويي براي ديگر مهاجمان در هر جاي جهان سروده شده است.