تحليلي بر فيلم «زغال»
به نام پدر
ساره بهروزي
«زغال» عنوان فيلمي به كارگرداني «اسماعيل منصف» در اكران گروه هنر و تجربه است؛ فيلمي محكم و منسجم در روابط سست اجتماعي بر پايه هنجار دروغگويي و آثار مخربش. قصه از دو ديدگاه، پررنگ و موفق تصوير ميشود. اول مناسبات برتري قدرت و تحكم فرادست بر فرودست. دوم شخصيتهاي فريبخورده پدر و پسر در اين ماجرا و عملكرد آنان. داستان فيلم درباره جواني به نام ياشار است، او بهدليل دزدي از طلافروشي در زندان بهسر ميبرد. جوان با وثيقه دايي خود به مرخصي ميآيد، اما فرار ميكند. تلاش پدر فقير و روستايي ياشار براي به دست آوردن پول در پرداخت وثيقه و آزادي پسر و گرفتار شدنش، خط اصلي داستان فيلم است. اين داستان در بستر روابطي از هنجارهاي فرهنگي غالب؛ نظير بيصداقتي، كتمان حقيقت و دروغ شكل ميگيرد. دروغگويي اساسا امري در جهت گمراه كردن افراد به كار گرفته ميشود. اين امر در روابط انسانها نادر نيست. آدمها در شرايطي مانند سوءظن و بدبيني، فشار رواني، استرس حقيقت را پنهان ميكنند يا دروغ ميگويند و هرگز به عواقب آن نميانديشند. كتمان حقيقت با دروغگويي متفاوت است. براي نمونه هنگامي كه بايرام به پدر ياشار نميگويد او كجاست و مشغول به چه كاري، حقيقتي را پنهان كرده است. اما در بيشتر موارد داستان با دروغگويي افراد مواجهيم. پدر فريبخورده هم وقتي با رفتارهاي ناشايست و سرخوردگي در جامعه تحريك ميشود، به ديگر افراد واكنش هيجاني نشان داده و بهطور منطقي از اعمال خود غافل ميشود. پيامد نامطلوب ديگر اينكه؛ دروغ در روابط و تعاملات موجب از بين رفتن اتحاد اجتماعي ميان مردم است. اتحادي كه در تمام ابعاد زندگي ميتواند تاثيرگذار باشد. دور از ذهن نيست وقتي كسبه بازار حاضر به جمعآوري پول براي ياشار نميشوند. طلافروش حاضر به اندكي بخشش نيست حتي قانون را ناديده ميگيرد. با قدرت و برتري خود نسبت به فرودست، پيوسته دروغ ميگويد.
پدر در محروميت و سرخوردگي از مردم شهر حاضر به انجام هر كاري ميشود. نياز به امنيت حقيقي هميشه در انسانها وجود دارد اما در شرايطي كه كذب، سبب گسست بين روابط است افراد فروافتاده و ناامن جلوه ميكنند.
در فيلم «زغال» شخصيت پدر ياشار بر پايه موارد ذكر شده در مناسبات كذب و ساختگي افراد، همچنين قدرت و برتري طبقه فرادست خود فريب ميخورد. بنابراين هنگامي كه واقعيت آشكار ميشود خشمفروخورده و سرخوردگياش از پنهانكاري، دروغگويي افراد و قدرت پول برانگيخته ميشود. در چنين وضعيتي ضربه زدن و لطمه به جان خود و ديگري صورت ميگيرد. با حركتي نسنجيده و هيجاني خود را تباه ميكند. همانند شاخههاي خشكي كه براي زغال ميسوزاند.
خاكستر، اين ماده ماندگار و ابدي چرخه طبيعت، در فيلم نماد يك «پايان» است. وقتي همزمان با شنيدن حقيقت بر سر و صورت پدر مينشيند و او تمام ميشود. اما ياشار جوان در قاب پاياني فيلم جانشين پدر براي درست كردن و بستهبندي زغالها نشسته است. تطبيق از حقيقتي تلخ و تكرارپذير و از همه مهمتر ماندگار به تصوير كشيده ميشود. به راستي تكرار چرخه در قاب پاياني سرشار از اندوهم كرد. وقتي همه دروغ ميگويند، گريزي جز پذيرش واقعيت نيست!