قدردان ثانيهها
مهدي نيكوئي
همهچيز با يك جرقه شروع ميشود. به چشمان گوسفندي نگاه ميكني كه تا نيمساعت ديگر ذبح ميشود. با خودت فكر ميكني كه چرا؟ شايد مقالهاي خوانده باشي كه در آن به توزيع ناعادلانه سيستم غذاي جهان پرداخته و از اتلافهاي ناشي از مصرف گوشت نوشته است. شايد هم مستندي ببيني كه در آن مصرف گوشت را مهمترين عامل گرمايش جهاني دانسته است. شايد هم جرقهاي ديگر و اين آغاز گوشت نخوردن تو است.پس از مدتي فكر و مطالعه، مرغ را حذف ميكني و به اين ميانديشي كه اگر مشكل گرمايش جهاني، گاوها هستند، پس لبنيات چه توجيهي دارد؟ ماهي و ميگو، چرم و پشم، پر و ابريشم و احتمالا در نهايت عسل به دلايل مشابه يا حتي متفاوتي از زندگيات حذف ميشوند. نه دوست داري نقشي در تخريب محيطزيست داشته باشي و نه عاملي بر كشتار حيواني باشي. به زودي حاضري براي جان هر موجود تلاش كني. ديگران كار تو را بيهوده ميخوانند اما حتي نجات يك جان برايت ارزشمند ميشود. پس از مدتي به ياد ميآوري كه تغيير سبكزندگيات باعث شده تا هر روز، يك حيوان كمتر كشته شود. كدام حامي حيوانات ميتواند هر روز جان يك حيوان را نجات دهد؟ برانگيخته ميشوي و فرصتها را بهتر ميبيني.اگر امروز، دوستم را به يك ناهار گياهي دعوت كنم، دو جان را نجات دادهام. اگر براي همكارم يك شير گياهي خوشطعم بخرم، جان يك گوساله بازيگوش را حفظ كردهام و اگر بهترين كيف چرممصنوعي را براي تولد خواهرم هديه ببرم، حيوان ديگري را از مرگ رها دادهام. چنان به وجد ميآيي كه عاشق سبزه و گلها هم ميشوي. تصميم ميگيري كه در گلدان يا بالكن اتاقت، چند برگ ريحان و چند ساقه گوجه بكاري. هر روز به آن سر ميزني و ميبيني كه با چه ناز و چه زحمتي به سمت خورشيد قد ميكشند. چقدر صبر و انرژي و پشتكار صرف ميكنند تا به گل و ميوه برسند. آنگاه است كه قدر روزها و لحظهها و ثانيههاي زندگي را ميفهمي.