روزگار سپريشده تخيل
علي خدايي
در دوران كودكي و نوجواني هر آنچه ميتوانستيم براي خواندن بيابيم، حتي در كلاس زبان و در درسهاي درك مطلب، داستانهايي از ژولورن يا حتي چارلز ديكنز بود. با توجه به اينكه محدوده زندگي آن روزگار هم به تلويزيون و راديو ميرسيد و جهان مثل امروز برايمان بزرگ نبود، اين كارها به ما اجازه تخيل ميداد. اجازه تخيلكردن به رفتن به اعماق زمين، رفتن به آسمان، هزاران فرسنگ زير دريا، دور دنيا در هشتاد روز، ورود به دوره ديگري از تاريخ يا مواجه با موجودات عجيب و غريب. در كنار اجازه تخيلي بيانتها ما با تصويرهاي رو جلدي مواجه بوديم كه مملو بود از تصاويري متفاوت با آنچه ما تا به حال ديده بوديم و هركدام جذابيت خاص خود را داشت، به ما اجازه ميداد قصه تعريف كنيم و از مرز داستانهاي مرسوم داخلي آن روزگار فراتر برويم. در واقع جهان چيزي بود كه اينها تعريف ميكردند، جهان جايي غير از ما تعريف ميشد و ما بخشي از جهان را با اينها ميشناختيم. در صفحات كتابها و مجلاتي كه ما اين داستانها را در آن دنبال ميكرديم تصاويري چاپ ميشد كه مثلا دستي عجيب مشعلي بزرگ را در دست گرفته بود و آتشش سر به آسمان ميزد و از اين دست تصاويري كه در كتابهاي دم دستي كمتر ديده ميشد. به همين خاطر اين كتابها براي ما ويژهتر بودند. يا كتابهاي تنتن كه عنصر مهم تصوير را داشت. به تقليد از آن بود كه در مجلات نيز «فتورمان» باب شد و داستانهايي را روايت ميكرد با مجموعهاي از عكسهاي متنوع. در نهايت ما توانستيم با اين قصهها بازيهاي درخشاني انجام دهيم و رشد كنيم.
به عقيده من امروز پديد آمدن كامپيوتر و بازيهاي رايانهاي بچهها را از فضاي تخيلكردن و فكركردن دور نگاه داشته. البته اگر منصفانه ببينيم در مسائل ديگري تبحر پيدا كردهاند. اما به هر حال شرايط نسل جديد متفاوت شده است و اين تفاوت را ميتوان در حوزههاي مختلفي مشاهده كرد. متاسفانه در نسل جديد كمتر كسي حوصله خواندن تنتن و داستانهاي ژولورن را دارد. كتابهايي كه ذهنهايي شكوفا از ما و همنسلان ما ساخت.