مرگ فئودور داستايوسكي
مرتضي ميرحسيني
فئودور داستايوسكي، تقريبا همه عمر از درد و ناراحتيهاي جسمي رنج ميبرد. زمستان 1881 حالش وخيمتر شد و او خودش را براي مرگ آماده كرد. آن اواخر به انجيل، به همان انجيلي كه هميشه حتي در دوره تبعيد در سيبري همراه داشت تفأل كرد. صفحهاي باز شد و همسرش با صداي بلند خواند: «و عيسي در جواب وي گفت: الان بگذار زيرا كه ما را همچنين مناسب است تا تمام عدالت را به كمال رسانيم.» مرد بيمار، اين جملات را هم نشانه نزديكي مرگ تفسير كرد. چند سال قبل، حق چاپ و نشر آثارش را به همسرش واگذار كرده بود و تقريبا چيز ديگري نداشت كه نوشتن وصيتنامه را ضروري كند. روز آخر، چند رگ از رگهاي ريهاش پاره شده بود و خونريزي بند نميآمد. سرانجام نهم فوريه (20 بهمن) تسليم مرگ شد و آرام گرفت. ميگويند برادر همسرش، بيخبر از وخامت حال او به مسكو رفته و راهي خانه آنها شده بود. از جمعيتي كه جلوي خانه و روي پلهها ايستاده بودند باهم پچپچ ميكردند تعجب كرد، اما هنوز متوجه آن اتفاق اصلي نشده بود. به سمت در خانه ميرفت كه مردي خودش را به او رساند و گفت: «آقا لطف كنيد، ببينيد، اين سفارش را به من دادهاند». - منظورت چيست؟ كدام سفارش؟ - ما متصدي كفن و دفن از شركت فلان هستيم. - مگر كسي اينجا مرده است؟- بله، يك نويسنده كه اسمش را فراموش كردهام.نميدانيم اين روايت چقدر درست است و آيا واقعا متصدي تدفين نام داستايوسكي را به ياد نميآورد، اما ميدانيم داستايوسكي در آن زمان بسيار مشهور و محبوب بود و از اين حيث با شاعر بلندآوازه روس، پوشكين قياس ميشد. نوشتهاند زمان مرگش هم «زمان بههنگامي بود» زيرا اگر چند هفته بيشتر عمر ميكرد، مرگش زير سايه قتل تزار آلكساندر دوم ميرفت و اين اندازه به آن توجه نميشد. نويسنده آثار مهمي مثل «برادران كارامازوف»، «جنايت و مكافات»، «ابله» و «قمارباز» بعد از سالهاي طولاني فقر و دربهدري، در اوج شهرت و كاميابي از دنيا رفت.