در اين خانه را بزنيد
ماهرخ ابراهيمپور
احمد وكيليان، پژوهشگر فرهنگ عامه يكشنبه 27بهمن 73 ساله شد. بهاتفاق نيكنام حسينيپور، مديرعامل خانه كتاب به ديدارش رفتيم تا جوياي احوالش شويم و دمي از مصاحبتش بهره ببريم. قصد نداشتم از اين ديدار چيزي بنويسم، اما بغض زهره زنگنه، همسر وكيليان مانع از سكوت قلمم شد.
ناچار دست به قلم بردم تا ابتدا از خودم گله كنم كه چرا يادداشتي حتي در چند خط ننوشتم و به اهالي فرهنگ از تنهايي و كسالت وكيليان نگفتم. ديشب احمد وكيليان با چشماني غمگين و متفكر روبروي ما نشسته بود و هر از گاهي چند جمله از زندهياد ابوالقاسم انجوي شيرازي ميگفت و چند جمله از قصهها و مثلهاي ايراني كه بخش مهمي از فرهنگ عامه هستند.
از او خواستم چند جملهاي درباره اولين كارهايش در رابطه با فرهنگ عامه بگويد. او از آشنايياش با اولريش مارزلف، ايرانشناس آلماني و شين تاكه هاراي ژاپني گفت و همسرش از سالها همكاري مشتركشان در چاپ فصلنامه «فرهنگ و مردم» ياد كرد كه طي 15 سال با چه شوق و زحمتي آن را به چاپ رساندند و گراني كاغذ و كسالت وكيليان باعث شد كه ديگر ادامه پيدا نكند.
وقتي زهره زنگنه از همسرش و ذوقش در رابطه با پژوهش در فرهنگ عامه ميگويد، وكيليان با نگاهي سرشار از مهر و در سكوت همسرش را تحسين ميكند و من محو اين نظربازي زوج خسته اما همچنان اميدوار حوزه فرهنگم كه صداي پسرش مسير نگاهم را تغيير ميدهد، او ميگويد شايد باورش قدري عجيب باشد، اگر بگويم پدرم ابتدا در حوزه اقتصاد فعال بود و در اين حوزه مهارتي به هم زده و درآمد بسيار خوبي داشت.
اما آشنايي با زندهياد ايرج افشار باعث شد كه مسير زندگي پدرم تغيير پيدا كند و با آن اندوختهاي كه از محضر انجوي شيرازي داشت، هر چه بيشتر مشتاق شد كه در عرصه فرهنگ مردم پررنگتر فعاليت كند.
ا و عطاي فعاليت اقتصادي و درآمد خوب آن را به لقايش بخشيد و وارد حوزه پرمشغله و دشوار فرهنگ شد و سالها با همراهي و همكاري مادرم مجلهاي را چاپ كرد كه چون فرزندش دوستش داشت و امروز جاي خالي آن احساس ميشود.
فرزند وكيليان كه خود از اهالي مطبوعات است، با نگاهي پر مهر به پدرش ميگويد كودكي من در فضايي سپري شد كه پدر و مادرم با تلاشي عاشقانه و شبانهروز در پي چاپ مجله و تاليف و ترجمه در حوزه فرهنگ بودند. خانه ما روزگاري پاتوق اهل فرهنگ و ادب بود و ما اين وسط شاهد تقلاي آنها بوديم كه چطور بدون برخورداري از امكانات دولتي و تنها با ذوق و عشقي وافر به فرهنگ ايران از خود ردي ماندگار به جا گذاشتند.
متاسفانه امروز بسياري از آن پژوهشها بدون هيچ توجيهي كپي ميشود و هر كسي بدون رفرنس از آنها بهره ميبرد و يادي هم از پدرم نميكند. حرفهاي او و مادرش همراه با بغض و گله است؛ گله از اينكه احمد وكيليان را فراموش كردند و امروز كه بايد حالش را بپرسند... بهچشمان مهربان وكيليان نگاه ميكنم و دلم ميخواهد به همه دوستان و ناشران و علاقهمند به فرهنگ ايراني بگويم در اين خانه را بزنيد.