زير سايه ترس
حسن لطفي
ترس از آن چترهايي است كه هيچ علاقهاي به رفتن زيرش ندارم. شايد به خاطر همين است كه فكر ميكنم اگر جاي شخصيتهاي زنداني فيلم ترسناك جاده كلاورفيلد ساخته دن تارا ختنبرگ بودم و مثل هاوارد(شخصيتي كه از ترس هيولاهاي فضايي اقدام به ساخت خانهاي امن در زيرزمين كرده) مطمئن بودم موجودات وحشتناك روزي حمله ميكنند، حاضر نبودم در آن زيرزمين لعنتي بمانم و زير سايه ترس زندگي كنم. سايه ترسي كه گاهي بيشتر از عامل ترس، ترسناك و هراسآور است. سالها پيش رفيقي داشتم كه معتقد بود، تهديد كردن هميشه از چيزي كه فرد را با آن تهديد ميكني، وحشتناكتر است. ميگفت درد و سرخي سيلي كه فرد را به آن تهديد ميكني در زمان تهديد تمام نشدني است. قصد ندارم قدرت مخرب و كشنده ويروس كرونا را با ضربه دستي يكي كنم اما بدم نميآيد، بگويم كرونا اين روزها شباهت عجيبي به آن رفيق قديميام پيدا كرده است. تهديدش زندگي اغلب ما را زير سايه ترس برده است. كم مانده است كه فراموش كنيم كرونا در مقابل عشق، ايثار، توجه به خود و ديگران، دانش امروز و علاقه انسان به ادامه حيات عددي نيست و مجبور است دير يا زود تن به شكست دهد. اگر جذام، وبا، سل و هزار درد به ظاهر بيدرمان ديگر ماندند، كرونا هم ميماند! مهم اين است كه از زير چتر ترس پهن شده بر سرمان به سلامت بيرون بيايم. چتري كه گاه از سر ناآگاهي و دلسوزي پهنترش ميكنيم. با بيبرنامگي و ناديده گرفتن دورانديشي به آن بال و پر ميدهيم و... شايد بهتر باشد به جاي پافشاري بر ايجاد وحشت بر هشدارهاي نجاتبخش تكيه كنيم. آموزشي كه خيلي وقتها در سايه هياهوهاي سياسي گم ميشود را جدي بگيريم. به مردم راست بگوييم. اگر كساني از سايه ترس، نان ميخورند را رسوا كنيم. بيشتر از هر زمان ديگري انسانيت و نوعدوستي را پاس بداريم. بهداشت فردي و عمومي را رعايت كنيم. از همه مهمتر به زندگي عادي برگرديم و از شاديهاي زندگي غافل نمانيم. شك نكنيم، سايه ترس عمر كرونا را طولانيتر ميكند.