• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4604 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۹ اسفند

تئاتر، كرونا و شقاوت

احضار آرتو به جهاني طاعوني

نويد قويدل

آنتونن آرتو نه تنها از اولین دشمنان سرسخت «تئاتر بورژوایی» یا «روان‌شناختی» که دشمن هر نوع تمدن مبتنی بر عقلانیت و سرکوب میل بود.

اساسا ترس برای آرتو خصلتی رهایی‌بخش دارد و به همین دلیل هرآنچه طبیعتا ترسناک است را می‌ستاید. این است که تئاتر مورد علاقه‌اش را با استفاده از استعاره‌ طاعون، این بیماری کشنده و هولناک تبيین می‌کند. شاید اگر او امروز زنده بود از سراسیمگی، ترس، هیاهو و در یک کلام شقاوتی که اپیدمی کرونا در جهان برپا کرده لذتی جانانه می‌برد. او به احتمال زیاد از اینکه می‌دید ریتم زندگی روزمره و نظم اجتماعی مختل شده است شادمان می‌شد. وصفی که از سیمای آخرالزمانی طاعون در مقاله‌اش «تئاتر و طاعون» به دست می‌دهد خواندنی است و در كتاب مهم و جريان‌ساز تئاتر و همزادش مي‌نويسد: «زيان و ضرر تئاتر روانشناختي كه از راسين1 به ما به ارث رسيده، موجب شده كه آن عمل آني، خودانگيخته و خشني كه ويژگي تئاتر است از خاطر ما محو شود.» آرتو كه در جست‌وجوي ايجاد روابط تازه ميان «انسان، اجتماع، طبيعت و اشيا» بود، مي‌خواست با تبديل نهاد اجتماعي و اقتصادي تئاتر به قسمي «آيين، سحر و جادو»، زمينه‌اي فراهم كند تا تئاتر بتواند نقش اصلي‌اش را ايفا كند و «خود را از حالت ايستا و ساكني كه بر اثر جنبه انساني و روان‌شناختي بدان دچار شده است رها كند» يعني بتواند زندگي را از چنگ منطق و سركوب ميل نجات دهد و انسان‌ها را آزاد كند. او كه از آيين‌هاي نمايشي جزيره بالي بسيار متاثر شده بود كار بازيگر را با اعمال «دفع شياطين» قياس مي‌كرد و بر آن جنبه‌هاي توهمي و هراس‌انگيز اين‌گونه آيين‌ها تاكيد مي‌گذاشت.

اساسا ترس براي آرتو خصلتي رهايي‌بخش دارد و به همين دليل هر آنچه طبيعتا ترسناك است را مي‌‌ستايد. اين است كه تئاتر مورد علاقه‌اش را با استفاده از استعاره طاعون، اين بيماري كشنده و هولناك تبيين مي‌كند. وصفي كه او از سيماي آخرالزماني اين بيماري در مقاله‌اش «تئاتر و طاعون» به دست مي‌دهد، خواندني است: «...آخرين بازماندگان طاقت از كف مي‌دهند، پسر كه تا آن زمان مطيع و پارسا بود به قتل پدر كمر مي‌بندد و تمام اهالي شهر با بي‌پروايي دست به اعمال ناشايست و ننگين مي‌زنند. آدم هرزه و عياش پاك و مطهر مي‌شود و آدم خسيس سيم و زر خود را مشت مشت از پنجره به بيرون پرتاب مي‌كند، قهرمان رزمنده، همان شهري را كه در گذشته خود را براي نجات آن به خطر انداخته است به آتش مي‌كشد، انسان آراسته خود را مي‌آرايد و در ميان توده‌هاي استخوان مردگان به گردش مي‌پردازد».

همين قدرت تخريبگر و استحاله‌كننده طاعون و مرگ است كه در مركز توجه آرتو قرار دارد. طاعون وضعيتي ايجاد مي‌كند كه در آن نظم اجتماعي از بين مي‌رود و اعضاي جامعه اميال ژرف ناخودآگاه‌شان را اجابت مي‌كنند. او مي‌خواهد تئاتر نيز چنين نقشي داشته باشد. تئاتر نيز بايد بحراني باشد كه يا منجر به مرگ شود يا درمان‌ پذيرد، بايد كاري كند كه انسان‌ها خودشان را آن طور كه هستند، ببينند. بايد نقاب‌ها را براندازد، دروغ‌ها، پستي‌ها و ظاهرسازي‌ها را برملا كند و براي جامعه از قدرت‌هاي تاريك و نيروهاي پنهان آن پرده بردارد. براي او آري‌ گفتن به زندگي و طبيعت است كه بايد مبناي تئاتر راستين قرار بگيرد. از اين‌رو تئاتر او لاجرم به طبيعي‌ترين امور يعني امور جسماني، ميل و احساسات و به تن كه ماده مشترك انسان و طبيعت است، نزديك مي‌شود. به نظر آرتو مردم عواطف‌شان را سركوب مي‌كنند و به همين خاطر نمي‌توانند تجربه تام و تمامي از زندگي داشته باشند. در شعري منسوب به او مي‌خوانيم: «مي‌خواهم به آنها خودِ تجربه را ارزاني كنم/ خودِ طاعون را/ تا بترسند و بيدار شوند/ مي‌خواهم بيدارشان كنم/ چون نمي‌دانند كه مرده‌اند/ مرگ آنها مطلق است، مانند كري و كوري/ من رنج را به تصوير مي‌كشم/ رنج خودم/ و هر آنكس كه زنده است» او كه در نوشته‌هايش تئاتر را با كيمياگري هم قياس مي‌كند درصدد تاسيس تئاتر درمانگري است كه جسم [تماشاگر و بازيگر] را از بيماري لوگوس (بخوانيد عقلانيت، منطق و كلام) بپالايد. او در بيانيه اول تئاتر شقاوت مي‌نويسد: «با كنار نهادن احساسات و عواطف تحليل‌پذير، تلاش مي‌كنيم تا تغزل بازيگر در خدمت تجلي و بروز نيروهاي خارجي درآيد تا بدين‌وسيله تمامي طبيعت را به شيوه‌اي كه مي‌خواهيم در قلمرو تئاتر داخل كنيم.» «نيروهاي خارجي» اينجا به معناي هر آن چيزي است كه بيرون از لوگوس، يعني در سپهر رازآميز و جادويي طبيعت، اسطوره، رويا، جنون و در يك كلام، در آنچه آرتو «شقاوت» مي‌نامد، قرار دارد.

شقاوت براي آرتو امكان رهايي از تمدن و ناخرسندي‌هايش است. رهايي‌اي كه لاجرم از مسير رهاسازي تن بازيگر و متعاقبا رهاسازي تن تماشاگر مي‌گذرد. «تئاتر شقاوت بر اين باور است كه تماشاگر ابتدا از طريق حس خود مي‌انديشد، پس بيهوده است كه مانند تئاتر روانشناختي ابتدا منطق و درك او را مخاطب قرار دهد.» آرتو با اين تاكيدش بر حواس و احساسات، بدن و امر جسماني را در خام‌ترين و طبيعي‌ترين شكلش دستمايه آفرينش قرار مي‌دهد. آرتو از بازيگر انتظار دارد كه «قهرمان احساسات» باشد. براي اين منظور بازيگر و متعاقب او شهروند بايد خود را از نقاب و لباس عقل و فرهنگ خلاص كند؛ آنها بايد برهنه شوند تا بتوانند به نيروهاي غريزي كه در اندام مادي‌شان «لنگر انداخته‌اند» دسترسي پيدا كنند. در شرايط ويروسي امروز، شايد هيچ‌كس به اندازه تهيدستان، زباله‌گردها، بي‌ثبات‌كاران، كارگران جنسي، كارگران خدماتي و امثال ايشان
در معرض شقاوت و چشم در چشم مرگ قرار نداشته باشند. آرتو اگر مي‌بود احتمالا از ايشان مي‌خواست كه «قهرمان احساسات» خود باشند و در همدستي با اين نمايش آخرالزماني، سويه رهايي‌بخش مرگ را دريابند و با الهام از آن ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي را چنانكه طاعون مرزهاي درون و بيرون بدن را در مي‌نوردد، در نوردند، زيرا به قول بودلر «دريغا مرگ است كه دلداري مي‌دهد و به زندگي وا مي‌دارد/ مرگ غايت هستي است و يگانه مايه اميد/ كه چون اكسير نيرو مي‌دهد و سرمست مي‌كند/ و ياراي آن مي‌دهد كه تا شبانگاه راه بسپريم/… مرگ فخر خدايان است و نهانخانه پر رمز و راز/ دارايي تهيدستان است و ميهن باستاني آنان/ مرگ دروازه‌اي است گشوده به آسمان‌هاي ناشناخته!»

منبع:

آرتو، آ. (۱۳۸۳). تئاتر و همزادش. ترجمه نسرين خطاط. تهران: قطره.

بودلر، ش (۱۳۹۱). گل‌هاي رنج. ترجمه محمدرضا پارسايار. تهران: هرمس.

پي‌نوشت:

Jean Racine (1699-1639) نمایشنامه‌نویس سرشناس فرانسوی

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون